دلایل ازدواج نکردن: مطالعۀ کیفی زنان مطلقه در شهر یزد

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 - استادیار، گروه جامعه شناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه یزد

2 کارشناسی ارشد مشاوره و راهنمایی، کمیته امداد امام خمینی، یزد.

3 استادیار، گروه جامعه شناسی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه یزد.

10.22034/fyazd.2021.270861.1037

چکیده

علیرغم اینکه ازدواج مجدد می­تواند پیامدهای طلاّق را تا حدّی کاهش دهد و پیامدهای مثبتی بر زندگی زنان مطلقه داشته باشد، ولی بسیاری از این زنان برای بار دوم ازداوج نمی­کنند. در این مطالعه تلاش می­شود که عوامل اساسی و مهم ازدواج نکردن زنان مطلقه مورد بررسی قرار گیرد. مطالعه حاضر با روش کیفی تحلیل محتوای عرفی انجام شد. اطلاعات از طریق 27 جلسه مصاحبه نیمه­ساختار یافته با 25 زن مطلقه دارای میانگین سنی 32 سال که تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی شهر یزد بودند به دست آمد. مشارکت­ کنندگان با استفاده از شیوه نمونه­گیری هدفمند انتخاب شدند. جمع­آوری اطلاعات تا اشباع داده­ها ادامه پیدا کرد و داده­ها با استفاده از کدگذاری نظری مورد تحلیل قرارگرفتند. پس از تجزیه و تحلیل داده­ها سه مقوله اصلی مسائل مربوط به فرزندان، ترس­ها و احساسات منفی زنان و شرایط خواستگاران استخراج شد. نتایج نشان داد که شرایط منجر به طلاق باعث شکل­گیری احساسات و نگرش منفی در زنان نسبت به مردان و زندگی آینده­شان می­شود، لذا می­توان با ارائه خدمات مددکاری اجتماعی و برگزاری کارگاه­های روان شناختی به این زنان کمک کرد تا بتوانند خود را بازسازی کنند و بر ترس­ها و نگرانی­های خود غلبه کرده و در شرایط روانی مناسب برای ازدواج مجدد قرار گیرند.

تازه های تحقیق

همان­ طور که در مبحث یافته­ها گفته شد، عوامل زیادی سبب عدم ازدواج مجدد زنان مطلقه است که این عوامل شامل عوامل مرتبط با فرزند، عوامل مرتبط با ترس­ها و احساسات منفی زنان و عوامل مرتبط با خواستگاران است. نتایج حاصل از یافته­های تحقیق نشان می­دهد، علل عدم ازدواج زنان مطلقه در مجموعه­ای از عوامل متعدّد تنیده شده ­است. بنابراین هرگونه تبیینی که فقط یک علت را بررسی کند نمی­تواند ماهیت چند وجهی این مسئله را بیان کند.

بسیاری از زنان مطلقه دارای فرزند تمایلی به ازدواج مجدّد ندارند؛ چرا که از آسیب دیدن فرزندشان توسط همسر آینده می­ترسند. به­ ویژه اگر فرزند آنان دختر یا خردسال باشد. به اعتقاد آنها فردی که به‌ عنوان همسر وارد زندگی آنها می­شود، نگاه پدرانه نسبت به فرزندان آنها ندارد و ممکن است از لحاظ جنسی و یا جسمی و روانی به فرزندشان آسیب بزند. البته هیچ­ کدام از این زنان نه با این موضوع درگیر بوده­اند و نه حتی افرادی که با این آسیب­ها درگیر بوده­اند را از نزدیک دیده­اند، بلکه صرفاً این­ها شنیده­های آنها از گفته­های دیگران است، ولی حس مادرانه که همیشه عامل تلاش مادر برای حفاظت فرزندان است، زمینه این ترس­ها است. به دلیل این ترس و نگرانی، آنان از حق خودشان که داشتن همسر و تأمین آینده خودشان است، چشم می­پوشند و به خاطر فرزندانشان و حفظ و نگهداری آنها، از ازدواج مجدد منصرف می­شوند.

از سوی دیگر زنان مطلقه­ای که فرزندانی جوان و در سن ازدواج دارند نیز تمایلی به ازدواج مجدد ندارند. به اظهار خودشان در ابتدا باید به فکر ازدواج آنها باشند. یعنی اگر سرمایه­ای دارند باید برای تأمین جهیزیه یا مقدمات عروسی فرزندانشان بگذارند و چون فرزندانشان در سن ازدواج قرار دارند، از نگاه جامعه خوشایند نیست که خودشان ازدواج مجدد داشته باشند. از طرف دیگر چون فرزندان آنها بالغ هستند و همه چیز را درک         می­کنند، به خاطر حجب و حیا خجالت می­کشند که ازدواج کنند. زنانی که دارای فرزند هستند به خاطر شکستی که از زندگی گذشته­شان داشته­اند، دچار تنفر و ترس از ازدواج شده و تمام وقت، توجه و محبت خودشان را به فرزندانشان معطوف می‌نمایند و به تمام پیشنهادات ازدواج بی تفاوت می‌شوند؛ به عبارتی معتقدند که بچه‌هایشان همه زندگی‌شان هستند. نتایج این مطالعه با تحقیقات حسنی و همکاران مشابه است (حسنی و همکاران، 2014).

مهم­ترین مسئله­ای که تقریباً بیشتر زنان مطلقه دارای فرزند از آن صحبت می­کردند، ترس از عدم پذیرش فرزندانشان توسط خواستگار و یا عدم سازگاری آنها با یکدیگر    بوده ­است. آنها می­ترسند که در صورت ازدواج مجدد و عدم پذیرش فرزندان از سوی همسر آینده، فرزندان­شان بدون سرپناه مانده و مورد حمایت خانواده قرار نگیرد. لذا به نظر می­رسد فرزندانی که تنها از سوی مادر مورد حمایت و نگهداری هستند، عامل مهمی در ازدواج نکردن مادران­شان باشند. حتی در صورت پذیرش فرزندان از جانب همسر آینده در گام اول، باز هم زنان مطلقه نسبت به بروز اختلافات و مشکلات جدی ارتباطی بین فرزندان و همسر آینده نگران هستند. از نگاه زنان مطلقه در چنین شرایطی مادران معمولاً به دلیل حس مادرانه از فرزندشان حمایت می­کنند و همین امر سبب بروز اختلافات بیشتر با همسر و گاهی ناسازگاری و طلاق مجدّد می­گردد. لذا زنان مطلقه از ترس این ناسازگاری­ها و یا طلاق مجدد از ازدواج مجدد پرهیز می‌کنند.

گاهی زنان مطلقه دارای فرزند و به ­ویژه فرزند دختر، فرزندان پسر خواستگاران خود را نمی­پذیرند. به این دلیل که نسبت به آسیب دیدن دختران­شان از لحاظ عاطفی یا جنسی از طرف فرزند پسر خواستگار نگران هستند و معتقدند که اینها از لحاظ شرعی باهم نامحرم هستند. زنان مطلقه­ای هم که هیچ فرزندی ندارند از پذیرفتن و بزرگ کردن فرزند خواستگار ابا دارند؛ چراکه فرزند خواستگار را فرزند رقیب خود دانسته و نظر مساعدی نسبت به وی ندارند.

بر اساس نتایج به دست آمده از این مطالعه و همچنین پژوهش­های دیگر مشخص           می­گردد که وجود فرزندان مانعی بزرگی برای ازدواج مجدد زنان مطلقه است. به عنوان نمونه شرینر به نقل از براملت و موشر گزارش کرده که احتمال انحلال ازدواج دوم، با حضور کودکان و به ‌ویژه کودکان ناخواسته از ازدواج قبلی، بالاتر است (شرینر، 2009). همچنین پراتو (2014) نتیجه گرفت که حضور کودکان و پیچیدگی‌های مربوط به آن‌ها، برای ازدواج مجدد چالش بزرگی است (پراتو، 2014).

بسیاری از زنان مطلقه به دلیل تجربه ناخوشایندی که از زندگی گذشته­شان دارند دچار ترس و نگرانی هستند، که اگر ازدواج کنند ممکن است زندگی گذشته­شان تکرار شود. آنها بعد از طلاق هیچ تلاشی برای حل این ترس و نگرانی نکرده و در بسیاری از موارد حتی نمی­دانند این ترسها و نگرانی­ها قابل حل است. آنها به دلیل همین ترس و نگرانی­ها، از جامعه فاصله گرفته و این انزوا سبب افسردگی و آسیب دیدن عزت نفس­شان شده است. ترس از عدم سازگاری با خواستگاران و شکست مجدد باعث می‌شود که زنان مطلقه دچار یأس و نا امیدی شده و احساس می­کنند شایسته یک زندگی خوب نیستند. هیچ تلاشی برای ازدواج و تشکیل زندگی با کیفیت نمی­کنند. البته گاهی نگاه جامعه هم به این مسئله دامن می­زند؛ چرا که معمولاً تصمیمات فرد، حتی در حوزه­های خصوصی و شخصی زندگی نیز متأثّر از نگرش افرادی است که با آنها زندگی می­کند (نیسبت و ویلسون، 1977). دیدگاه منفی و آزاردهنده افراد جامعه نسبت به زن طلاق گرفته می­تواند عامل سوق­دهنده وی به ازدواج دوباره باشد. همچنین نگرش منفی جامعه نسبت به فردی که به ازدواج مجدد روی می­آورد، نیز می­تواند عامل خودداری وی از وصلت مجدد، علی­رغم میل باطنی­اش باشد. به خصوص زنان که ازدواج دوباره آنها به ویژه اگر دارای فرزندانی نیز باشند، به تنوع طلبی و هوس­بازی تعبیر می­گردد. همین عوامل سبب نگرانی زنان مطلقه از نگاه جامعه و قضاوت مردم و در نتیجه عدم تمایل آنان به ازدواج مجدد شده است. وان اسشالویک (2005) نیز به این نتیجه رسید که زنان مطلقه در زندگی تضادهایی را تجربه می­کنند که باعث از دست رفتن موقعیت اجتماعی آنان می­شود (وان اسشالویک، 2005).

از سوی دیگر بسیاری از زنان مطلقه یک زندگی پر از آسیب و ناراحتی تجربه کرده­اند و با تحمل سختی­ها توانسته­اند از همسرانشان جدا شوند. آنان پس از طلاق به یک آرامش نسبی دست یافته و آزادی عمل بیشتری برای تصمیم­گیری­ها و اداره زندگی­ خود احساس می­کنند. معمولاً راحت­تر و بدون دخالت دیگران رفت‌ و آمد دارند و مطابق سلیقه و میل خویش زندگی می­کنند. بنابراین احساس ترس و نگرانی زیادی دارند که اگر ازدواج کنند ممکن است آزادی فعلی محدود شده و یا از دست برود. این موضوع در مطالعه­ای که توسّط اداره پذیرش و مددکاری کمیتۀ امداد استان اصفهان انجام شده نیز نتیجه گرفته شده است (اسماعیلی و گواهی‌شهری، 1391).

برخی دیگر از زنان مطلقه که به دلایلی و علی­رغم میل باطنی خودشان از همسرانشان جدا شده­اند، از لحاظ ذهنی به همسر قبلی­شان وابسته هستند و هنوز امیدوار هستند که همسران­شان از رفتارهای منجر به طلاق، پشیمان شده و به زندگی بازگردند. به همین دلیل هیچ مرد دیگری را برای ازدواج نمی­پذیرند. گروه دیگری از زنان مطلّقه‌ای که دارای فرزندانی از زندگی سابقشان بوده و به خاطر وجود فرزند، هنوز با همسران سابقشان در ارتباط هستند گاه به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم از طرف همسر قبلی خود در مورد ازدواج مجدد با مردی دیگر تهدید می­شوند. آنان زنان مطلّقه را تهدید می­کنند که در صورت ازدواج مجدّد حضانت فرزندان را می­گیرند. این مردان در موارد دیگر با تهدید خواستگار و یا بدگویی از همسران سابقشان مانع ازدواج مجدّد آنان می­شوند. این یافته­ها با نتایج پژوهش معیدی­فر و حمیدی (1386)، شرینر (2009)، سینت جاکوز و همکاران (2016)، کناکس و زاسمن (2001) نیز هم­خوانی دارد. این محقّقان نتیجه گرفتند که ارتباط زنان مطلّقه با همسر قبلی، تهدیدی برای کیفیت و رضایتمندی از ازدواج مجدّد بوده و باعث کشمکش و تعارض در روابط می­شود.

یکی دیگر از دلایل ازدواج نکردن زنان مطلقه، عدم اعتماد آنها به مردها است. آنها به دلیل تجربه تلخی که از زندگی گذشته داشتند، نسبت به مردها بی اعتماد و بدبین هستند و این مسئله را به تمام مردان تعمیم می­دهند. برخی نیز در زندگی گذشته از طرف شوهر خود مورد آزار جنسی قرار گرفته و علت عدم ازدواج را تنفّر از روابط جنسی عنوان می­کنند. این یافته­ها با نتایج پژوهش حسنی و همکاران (1393) نیز مشابه است. همچنین یکله و همکاران (1397) نشان دادند که ناامنی عاطفی ناشی از طلاق، نزدیکی عاطفی و اعتماد دوباره و تکیه کردن به فرد دیگر را برای افراد در ازدواج مجدّد سخت می­کند. تحقیق شارپ و گانونگ (2007) و رمپل و همکاران (به نقل از محمّدی و محمّدی، 1398) نیز همسو با این پژوهش­ها، نشان دادند که زنان پس از طلاق در روابط بعدی برای ازدواج به سختی اعتماد می­کنند.

هنوز هم از دیدگاه فرهنگ جامعه شهر یزد، طلاق امری ناپسند به شمار می­آید و زنانی که طلاق می­گیرند نیز مضموم محسوب می­شوند. بر این اساس مردانی که شرایط مناسب و خوبی برای ازدواج داشته باشند به خواستگاری زنان مطلقه نمی­روند. لذا بیشتر خواستگاران زنان مطلقه کسانی هستند که امکان کمتری برای ازدواج با دختر جوانی دارند (مثل مردان مسن و یا دارای ناتوانی). از طرفی دیگر زنان مطلقه که از یک ازدواج ناموفق خارج شده­اند، به ازدواج با چنین خواستگاران نامتناسبی تمایلی ندارند. در موارد کمی خواستگاران جوان­تر از زنان هستند، که این نیز از نگاه زنان مشکلات خاص خودش را دارد. از جمله این عقیده که وقتی در ازدواج، سن مرد پایین­تر از سن زن باشد درک متقابل نیز کمتر خواهد بود. به همین خاطر زنان مطلقه حاضر به ازدواج با چنین افرادی نیستند. در بین خواستگاران گاهی کسانی هستند که مجرّد و ازدواج اوّلشان است، ولی به عقیده زنان مطلّقه اینها نیز برای زندگی مشترک مناسب نیستند. به این دلیل که نمی­توانند شرایط و مشکلات و روحیات یک زن مطلقه را درک کنند. از طرفی ازدواج یک مرد مجرد با یک زن مطلقه مورد پذیرش جامعه هم نیست، و همین موضوع تأثیرات منفی در زندگی زنان مطلقه خواهد داشت. در مجموع همان طور که کرامرنوو (2005) نیز نتیجه گرفته است، ازدواج برای این زنان، مرحله­ای بحرانی از زندگی است.

گروه دیگری از مردان خواستگار زنان مطلقه با همسرشان متارکه کرده و هنوز جدا نشده­اند. به باور زنان مطلقه در چنین مواردی چون مرد تکلیفش با زندگی اوّلش مشخص نیست، ازدواج دوم مشکل جدیدی بر مشکلات قبلی او اضافه می‌کند و ممکن است ازدواج دوم با یک زن مطلقه پایدار نباشد. لذا زنان مطلّقه هم نیز حاضر نیستند در چنین شرایط ناپایداری ازدواج و زندگی کنند. گاهی هم خواستگار متارکه نکرده و قصد متارکه نیز ندارد و به دلیل اینکه با همسرشان دچار مشکلاتی است تصمیم به ازدواج مجدّد گرفته­اند. در این شرایط نیز زنان مطلقه حاضر نیستند که به عنوان زن دوم وارد زندگی آن مرد شوند. بیشتر این ازدواج­ها با درخواست اینکه فعلاً علنی نشود صورت می­گیرد. در بسیاری از موارد هم بعد از اینکه زن اول متوجه شد مشکلاتی را برای زندگی زن دوم ایجاد می­کند که سبب ایجاد تنش و ناراحتی برای زن مطلقه است. به همین دلیل زنان مطلقه از اینکه زن دوم باشند ابا دارند. معیدفر و همکاران (معیدفر و حمیدی، 1386) نیز در مطالعه خود به نتایج مشابهی دست یافتند.

اما یکی از موضوعات مهمی که تقریباً تمام زنان مطلقه در مورد خواستگارانشان اعلام
نمودند موضوع پیشنهاد ازدواج موقت است. به این صورت که اغلب کسانی که برای ازدواج به زنان مطلقه مراجعه می­کنند، آنها را شریکان جنسی سهل­الوصول و زودگذر          می­بینند و در حقیقت می­خواهند برای دوره­ای کوتاه و صرفا جهت خوش­گذرانی و ارضای میل جنسی با آنان ازدواج موقت داشته باشند. این موضوع نیز نوعی بی­ثباتی در زندگی زنان مطلقه ایجاد می­کند و اگر بخواهند به طور مدوام در ارتباط با افراد زیادی قرار گیرند به دلیل این وابستگی­ها و رها شدن­های پی­درپی در معرض آسیب­های شدید جسمی و روانی قرار می­گیرند. چنین شرایطی باعث شکل­گیری نگرش منفی و بی­اعتمادی اطرافیان به زنان مطلقه می­شود که در نهایت، موجب مخدوش شدن روابط اجتماعی این زنان با دیگران    می­گردد. از نگاه سایر زنان، یک زن مطلقه که به تنهایی و بدون حضور مردان زندگی         می­کند، تهدیدی جدّی برای زندگی فعلی آنان است. تهدیدی که باید از او فاصله گرفت و روابط خود را با وی محدود یا قطع کرد (معیدفر و حمیدی، 1386).

چنین استنباط می­شود که زنان مطلقه پس از طلاق، خود را مورد بازسازی قرار نمی‌دهند. بنابراین آسیب‌های روانی پس از طلاق در آنها ماندگار می‌شود و باعث ایجاد ترس‌ها و نگرانی‌های زیادی در مورد زندگی و آینده­شان می‌شود. در نتیجه نگرشی منفی همراه با بی­اعتمادی به مردان در زنان مطلقه به وجود می­آید. البته شرایط مداخله­گری مثل وجود فرزندان و شرایط نامناسب خواستگاران نیز مزید بر علت گردیده که نتیجه آن رد کردن خواستگاران از سوی زنان و عدم تمایل به ازدواج مجدد است. در چنین شرایطی (ازدواج نکردن) زنان با مشکلات دیگری نیز مواجه هستند، مسائلی چون مشکلات مالی، سرزنش و فشار خانواده، تنهایی و انزوا، اشتغال مداوم، عدم رسیدگی به فرزندان، خلأ وجود پدر و مشکلات عاطفی پس از آن، محدود شدن روابط، پیشنهادهای دوستی و ازدواج موقت، مزاحمت­های دیگران در محیط کار و زندگی (عسکری باغمیانی و جوادیان، 1396). تمامی این مشکلات و پیامدها همدیگر را تقویت نموده و اثر متقابل بر هم دارند. لذا پیشنهاد می­گردد برای افزایش احتمال ازدواج باکیفیت زنان مطلقه، دوره­های بازسازی عاطفی، روانی و شناختی پس از طلاق برای این زنان برگزار شود. هچنین توصیه می­شود برای کسانی که تصمیم به ازدواج مجدد دارند، دوره­های آموزشی پیش از ازدواج تعریف شود که در آن دوره­ها به متقاضیان نحوه همدلی و درک متقابل و چگونگی ارتباط و رفتار با فرزندان ناتنی آموزش داده شود. همان­ طور که یکله و همکاران (1397) و اسکاگراند و همکاران (2011) نیز نتیجه گرفتند، وجود یک سیستم حمایتی آموزشی ـ درمانی و برنامه­های آماده­سازی زوج­هایی که تصمیم به ازدواج مجدد دارند، می­تواند در ارتقای کیفیت ازدواج مجدد و کاهش میزان طلاق مجدد تأثیر بسزایی داشته ­باشد. از محدودیت­های پژوهش حاضر می­توان به در اختیار نداشتن فضای مناسب و امن برای انجام مصاحبه و همچنین محافظه­کاری و ترس بیشتر زنان مورد مصاحبه نسبت به تغییر نگرش یا شیوه حمایت سازمانی مصاحبه­کننده به دلیل ارائه اطلاعات بیشتر در مورد علایق و مشکلات شخصی و خانوادگی، نام برد. این محدودیت­ها باعث می­شد که احتمالاً زنان در موضوعات مورد مصاحبه، همه موارد را نگویند.

ـ ملاحظات اخلاقی

ـ منابع مالی

برای انتشار این مقاله حمایت مالی دریافت نشده ­است.

ـ تضادمنافع

در انجام این مطالعه نویسندگان هیچ گونه تضاد منافعی نداشته­اند.

ـ پیروی از اصول اخلاقی در پژوهش

 

نویسندگان کلیه نکات اخلاقی شامل رضایت آگاهانه، حُسن رفتار و پرهیز از آسیب رساندن به شرکت‌کنندگان، اعتمادسازی و عدم تحریف داد­ه­ها را در این مقاله رعایت    کرده­اند. در ضمن، برای حفظ اطلاعات شخصی مشارکت ­کنندگان، از هیچ اسمی استفاده نشده ­است

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The Reasons for not to Get Married: A Qualitative Study of Divorced Women in Yazd

نویسندگان [English]

  • Seyed Reza javadian 1
  • Ashraf Askari Baghmiani 2
  • Nasrin Babaeian 3
1 Assistant Professor, Department of Sociology, Faculty of Social Sciences, Yazd University
2 Master of Counseling and Guidance, Imam Khomeini Relief Committee, Yazd.
3 Assistant Professor, Department of Sociology, Faculty of Social Sciences, Yazd University.
چکیده [English]

Although remarriage can reduce the consequences of divorce, many divorced women do not accept to marry again for some reasons. In this study, it is attempted to investigate important and fundamental factors for not marriage among divorced women. Research method of this study was conventional qualitative content analysis. 25 divorced women who have been covered by Imam Khomeini Relief Foundation were interviewed through 27 semi-structured sessions. For collecting data, the purpose sampling was used to selecting participation. Data has been analyzed by theoretical coding. The results of analyzing data indicate three main categories including issues related to children, women's fears and negative emotions and issues related to conditions of suitors. The conditions leading to divorce create negative emotions and attitudes in women towards men and their future lives. So by providing social work services and holding psychological workshops, these women can rebuild themselves. They can also overcome their fears and worries and finally the appropriate psychological conditions prepared to marry.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Marriage
  • Women
  • Divorce

ازدواج، به‌ عنوان آغازی بر تشکیل خانواده همواره مورد توجّه صاحب ­نظران علوم انسانی و متخصّصان مباحث مربوط به خانواده بوده و از این­رو، یک رابطۀ انسانی پیچیده و بسیار ظریف است. از دلایل ازدواج می­توان به عشق و محبت، داشتن شریک و همراه در زندگی، ارضاء نیازهای عاطفی و روانی و افزایش شادی و خشنودی اشاره داشت. هر فردی که قصد ازدواج دارد براساس ملاک­هایی که در ذهن خود دارد به انتخاب فرد مورد نظرش مبادرت می­ورزد. نیاز به برقراری رابطه­ای پایدار، صمیمی و توأم با عشق و محبت از         مهم­ترین دلایلی است که سرانجام هر زن و مرد را به سمت انتخاب شریک و ازدواج سوق می­دهد، امّا با وجود مزایا و فواید ازدواج و تمایل زوج­ها برای داشتن یک ازدواج طولانی‌مدت و شاد، تعدادی از ازدواج­ها به طلاق ختم می­شود (یکله و همکاران، 1397).

طلاّق و جدایی مهم­ترین عامل ازهم گسیختگی ساختار بنیادی­ترین بخش جامعه یعنی خانواده است. طلاّق در لغت به معنی رها شدن از عقد نکاح است. قراردادی که به زن و مرد امکان می­دهد تا تحت شرایطی پیوند زناشویی را گسیخته و از یکدیگر جدا شوند (ملک محمودی الیگودرزی، 1381). از آثار مهم و منفی طلاق تأثیرات روان­شناختی آن بر زنان مطلقه می­باشد. اکثر مطالعات اجتماعی نشان می­دهد که آثار سوء طلاق در مورد زنان بیش از مردان است (امینی، 1379). امروزه تعداد زنانی که همسر خود را بر اثر طلاق از دست می­دهند رو به افزایش است. به دنبال آن خلأ عاطفی، استرس­های روانی و گاهی تأمین معیشت خانواده، مشکلی است که این زنان با آن دست به گریبانند (حسنی و همکاران، 1393).

به همان میزان که طلاق در زندگی خانوادگی رو به افزایش است، آثار و پیامدهای طلاق نیز هر روزه بیش از گذشته حیات جامعه را تهدید می­کند. زنان بعد از طلاق به علائم افسردگی، گوشه­گیری، احساس ناامیدی و یأس، عدم مسئولیت­پذیری، ضعف روانی و تمایل به سرزنش خود دچار می­شوند؛ که این علائم در حالات شدید می­تواند به‌ عنوان یک بیماری روانی همچون افسردگی شدید، حالات هیستریک، خودبیمار انگاری و یا هذیان و بدبینی باعث از هم‌گسیختگی روحی روانی این قبیل زنان شود (امینی، 1379).

به نظر می­رسد ازدواج مجدّد زنان بتواند با فراهم آوردن سرپناه امن، تاحدی آسیب­های طلاق را کاهش دهد. همچنین حمایت­های مالی و عاطفی که زنان مطلقه بعداز ازدواج مجدّد ممکن است دریافت کنند، شرایط زندگی آنها را بهبود می­بخشد. از سوی دیگر آسیب­های ناشی از طلاق که زنان مطلقه را تهدید می­کند، مانند در معرض رفتارهای انحرافی قرار گرفتن، در معرض افسردگی و سوء استفاده بودن، به هم خوردن ارتباطات معمول اجتماعی، در معرض تجرد قطعی قرار گرفتن و در صورت اقدام به ازدواج مجدّد آنها، احتمالاً کمتر خواهد بود (اسماعیلی و گواه شهری، 1391). در همین راستا نجفی و همکاران (1393) نیز در مطالعه خود نتیجه گرفتند زنان سرپرست خانواری که ازدواج کرده­اند در مؤلّفه­های علائم جسمانی، اضطراب، افسردگی، عملکرد اجتماعی، سلامت عمومی، پذیرش خود، روابط مثبت با دیگران، تسلّط بر محیط، زندگی هدفمند، رشد فردی و بهزیستی روان­شناختی نسبت به زنان سرپرست خانواری که ازدواج نکرده­اند، وضعیت بهتری دارند (نجفی و همکاران، 1393).

با این وجود بیشتر زنان بی­همسر به دلایلی چون وفاداری به شوهر متوفای خود، ترس از آزار کودکان­شان در ازدواج مجدّد و یا محدود شدن آزادی آنها نسبت به زمان تأهّل تن به ازدواج مجدّد نمی­دهند (قلی­پور و رحیمیان، 1390). معمولاً این زنان به­ دلیل گرفتن حضانت فرزندان­شان ازدواج نمی­کنند؛ و یا به علت اعتیاد و رفتارهای ناپسند همسر قبلی به مردان خوشبین نیستند. خواستگارانی با اختلاف سنی زیاد دارند و در برخی موارد به ‌عنوان زن دوم از آنان تقاضای ازدواج می­شود.

تقریباً مطالعه­ای در زمینه علل ازدواج نکردن زنان مطلقه انجام نشده­ است و از طرف دیگر پژوهش­های مربوط به ازدواج مجدد نیز بسیار اندک است. از جهت فرهنگی و اجتماعی، شهر یزد و به ­طور کلی استان یزد از چندین ویژگی فرهنگی برخوردار است و یزد آمیزه­ای منحصر به‌فرد از ترکیب عناصر مدرن و سنّتی را در خود مجسم کرده است (عباسی شوازی و عسکری ندوشن، 1387). با توجه به مطالعات انجام شده در ایران و دیگر کشورها، چنین استنباط می­شود که مبحث ازدواج نکردن زنان مطلقه بیشتر موضوعی فردی و خانوادگی و وابسته به جامعه و فرهنگ است و علی­رغم اهمیت، دلایل آن به ‌­طور دقیق در ایران مورد مطالعه قرار نگرفته است. بر این اساس، هنوز موضوعات کشف نشده­ای در زمینه دلایل ازدواج نکردن زنان مطلقه وجود دارد که با توجّه به شرایط استان یزد و مذهبی بودن آن و فرهنگ خاص شهر یزد و نگرش یزدی­ها نسبت به اهمیت ازدواج و تشکیل خانواده حتی برای زنان مطلقه، می­توان با رویکرد کیفی به آن پرداخت. لذا درک تجارب زنان مطلقه درخصوص ازدواج و یا عدم ازدواج مجدّد لازم و ضروری به­ نظر می­رسد. به همین دلیل این مطالعه با هدف تبیین زمینه­ها و دلایل ازدواج نکردن زنان مطلقه بین 20 تا 45 سال در شهر یزد انجام شد.

چارچوب مفهومی پژوهش

لیتل (1373) در نظریه گزینش معقولانه معتقد است افراد آگاه و هدفمند در هر شرایطی به دنبال بیشینه کردن سود خود هستند (به نقل از اسماعیلی و گواه شهری، 1391). در زمینه ازدواج، می­توان اذعان داشت که افراد زمانی اقدام به ازدواج خواهند کرد که سودی در آن نهفته باشد یعنی بتوانند از طریق ازدواج پایگاه و منزلت اجتماعی خود را حفظ و یا ترقّی دهند. براساس نظریه بی­سامانی اجتماعی، ازدواج زمانی رخ می­دهد که جامعه بتواند اهداف مشخص فرهنگی و راه­های وصول به آنها را مشخص نماید تا جامعه در حالتی متعادل و منسجم حفظ شود و تداوم یابد. هرگاه وسایل و اهداف در یک گروه اجتماعی و یا ساختار جامعه، هماهنگ باشند، مثلاً هر دو کنش وسایل و اهداف سنّتی را دنبال نمایند و یا هر دو عقلانی ـ حقوقی باشند، آن جامعه دچار مشکل نخواهد بود؛ ولی چنانچه اهداف ارزشی و یا عاطفی باشند، ولی وسیله وصول به آنها عقلانی باشد، دیگر با یک جامعه متعادل و هماهنگ روبرو نخواهیم بود (تنهایی، 1382).

مطابق نظریه نوگرایی، کاهش نفوذ گروه­های خویشاوندی، انتخاب آزادانه­تر همسر، به

رسمیت شناخته شدن حقوق زنان و خانواده، کاهش ازدواج­های خانوادگی، آزادی جنسی و توجه به حقوق کودکان، از جمله تغییرات عمده­ای است که در خانواده اتفاق افتاده است (گیدنز، 1379). از نظر میشل (1378) در نظریۀ تورم رکودی، زمانی­که اوضاع اقتصادی جامعه مناسب باشد میل به ازدواج بیشتر و زمانی­که اوضاع اقتصادی جامعه مناسب نباشد، تأخیر در سن ازدواج بیشتر شده و به­عنوان یک مسئله اجتماعی نمود پیدا می­کند (به نقل از اسماعیلی و گواه شهری، 1391؛ مجدالدّین و جمالی، 1386). 

در انگاره­های جمعیت­شناسی مربوط به ادوار گذشته، یاخته­های زناشویی به مراتب بیش از زمان حاضر به­ واسطه مرگ افراد متلاشی می­شدند و ازدواج مجدد کاملاً رواج داشت. اگر یکی از زوجین می­مرد، همسر بازمانده سریعاً‌ به ازدواج مجدد دست می­زد؛ زیرا چنین اقدامی برای حفظ موجودیت خانوار، ضروری بود (سگالن، 1370).

پیشینه تحقیق

در این زمینه نتایج مطالعه محمّدی و محمدی (1398) با عنوان چالش­های ازدواج مجدد زنان با حضور فرزند، نشان داد ازدواج مجدد پدیدۀ چندبعدی با ابعاد فردی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی با چالش­های گوناگون است. اروجلو و خدابخشی کولایی (1395) نیز در مورد رابطه بین ویژگی­های شخصیتی و تمایل به ازدواج مجدّد، نتیجه گرفتند که زنان سرپرست خانوار با ویژگی شخصیتی برون­گرایی و پذیرا بودن تمایل بیشتر به ازدواج مجدد دارند و زنان سرپرست خانوار با ویژگی شخصیتی آزرده خویی تمایل کمتری برای ازدواج مجدد دارند. همچنین یافته­های پژوهش قربان شیرودی و پورصدیقی (1390) نیز نشان داد که میزان سلامت روان قبل از درمان، در دو گروه همسران شاهدی که ازدواج مجدّد کرده­اند و همسران شاهدی که ازدواج مجدد نکرده‌اند، متفاوت نیست.

در مطالعه دیگری توسّط زاهد و خیری خامنه (1390) در خصوص نگرش زنان سرپرست خانوار به ازدواج موقت نیز مشخص شد که سن زن، علت قبولی سرپرستی، نیازهای اقتصادی، نیازهای امنیتی، نیازهای جنسی و فرهنگی، تعداد فرزندان، میزان مستمری دریافتی از کمیته امداد، امکانات رفاهی و تحصیلات زن با نگرش زن به ازدواج موقّت ارتباط دارد. نتایج پژوهش صباغچی، عسکری ندوشن و ترابی (1396) نشان داد تفاوت­های نگرشی زنان شهر یزد به ابعاد مختلف ازدواج و تشکیل خانواده، برحسب متغیّرهای زمینه­ای نظیر سن و وضعیت تأهل مستقل از تأثیر عوامل و متغیّرهای فرهنگی و ارزشی چندان چشمگیر نیست. در مقابل، متغیّرهایی نظیر فردگرایی، خودتحقق­بخشی و سرمایه فرهنگی اهمّیت نسبی بیشتری در تبیین این تفاوت­های نگرشی ایفا می­کند. ازدواج و تشکیل خانواده در زندگی اکثریت قریب به اتفاق مردم در جامعه ایران و به­ ویژه شهر یزد، یک هدف محوری و یک رویداد مهم زندگی به شمار می­رود که در مورد آن برنامه­ریزی، سرمایه­گذاری و تمهیدات سنگینی از طرف فرد و خانواده صورت می­پذیرد.

در مطالعات خارجی، شارپ و گانونگ (2007) با رویکرد پدیدارشناسی نتیجه گرفتند که یکی از دلایل مهم ازدواج نکردن زنان 28 تا 34 سال این است که آنان در یک وضعیت بی­اعتمادی نسبت به خود و دیگران قرار گرفته­اند. یافته­های زال اولسن و همکاران (2019) نیز حاکی از آن است که زوج­هایی که ازدواج مجدد می­کنند، در مقایسه با زوج­هایی که برای اولین بار متأهل می­شوند، به ­طور قابل توجهی مستعد طلاق هستند. واتکینز و والدرون (2017) هم در مطالعه خود نتیجه گرفتند که ازدواج مجدد برای والدینی که طلاق گرفته­اند در مقایسه با کسانی که بیوه بوده­اند، به خصوص برای پدران، سریع­تر رخ داده است. آنها همچنین تلاش کردند که زمان ازدواج افراد مطلقه را پیش­بینی کنند. وان اسشالویک (2005) نیز با استفاده از رویکرد کیفی و مصاحبه با زنان مطلقه به این نتیجه رسید که زنان مطلقه با دامنه­ای از گفتمان­ها روبرو می­شوند که باعث تجربه تضادها و از دست رفتن موقعیت اجتماعی خود از جمله ازدواج است.

 

روش تحقیق

از آن­جایی که پژوهش حاضر در راستای تبیین، درک و شناخت زمینه­ها و علل عدم ازدواج مجدد زنان مطلقه بود، از رویکرد کیفی با روش تحلیل محتوای عرفی استفاده­ شد. در این پژوهش روند گردآوری و تحلیل داده­ها به صورت هم­زمان انجام می­گرفت. پژوهشگر درحین گردآوری داده­ها به تحلیل آنها نیز می­پرداخت و در صورت لزوم یک مسیر رفت‌و ‌برگشتی بین داده­ها و تحلیل آنها برقرار می­کرد. مشارکت­کنندگان شامل زنان مطلقه با میانگین سنی 32 سال مراجعه ‌کننده به کمیته امداد امام خمینی(ره) شهر یزد بودند که تمایلی به ازدواج مجدد نداشتند. با توجه به مفروضات اساسی و زیربنایی رویکرد کیفی، نمونه­گیری به صورت هدفمند انجام شد و تا زمانی ادامه پیدا کرد که اشباع اطلاعاتی و داده­ای حاصل شد؛ به این معنی که در جریان مصاحبه اطلاعات جدیدتری از داده­ها استخراج نمی­شد. در مطالعه حاضر براساس روش نمونه­گیری هدفمند و نیز معیار اشباع نظری، 25 زن مطلقه مورد مصاحبه عمیق (27جلسه) قرار گرفتند. قبل از مصاحبه، با زنانی که معیارهای ورود به مطالعه مانند داشتن شرایط سنی، جسمی و روحی ازدواج، عدم میل به ازدواج مجدد و همچنین، تمایل به شرکت در مصاحبه را داشتند، در زمینه موضوع مصاحبه، زمان و مکان آن هماهنگی لازم انجام شد. محرمانه ماندن مصاحبه­ها و اطلاعات خصوصی و نیز آزادی مشارکت­کنندگان جهت عدم همکاری یا خروج از مطالعه در کل مراحل مطالعه مورد تأکید محقّق بود. به شرکت­کنندگان این امکان داده شد در صورت تمایل از نتایج این پژوهش مطلع شوند. روش­ جمع­آوری داده­ها چهره به چهره و از طریق مصاحبه نیمه‌ساختار ‌یافته در محل واحد مشاوره کمیته امداد امام خمینی شهر یزد بود.

تحلیل داده­ها بعد از هر مصاحبه انجام می­شد و منجر به تولید مفاهیم و ایجاد سؤالات جدید و در نتیجه، کسب اطلاعات بیشتر برای مصاحبه­های بعدی گردید. اشباع نظری در فرآیند جمع­آوری اطلاعات از حدود بیست تا بیست و یکمین مصاحبه حاصل شد. امّا جهت اطمینان و اعتماد بیشتر تا نفر بیست و پنجم ادامه پیدا کرد تا درک عمیق­تری از تجارب حاصل گردد. در تحقیق حاضر، با استفاده از کدگذاری باز (خرد کردن، مقایسه کردن و مقوله­بندی مفاهیم) و کدگذاری محوری (ترکیب مفاهیم و مقوله­ها)، داده­ها مورد تحلیل قرارگرفت. بدین‌صورت که ابتدا مصاحبه­ها به صورت متن نوشته ­شد. کدگذاری باز اوّلیه انجام شد. سپس در کدگذاری محوری کدهای (مفاهیم) استخراج شده؛ تحت مقوله­ها یا عناوین فراگیر به­ دست آمد.

یافته­ها

همان­ طور که گفته ­شد، در این پژوهش 25 زن مطلقه با میانگین سنی32 سال شرکت نمودند که یک ‌سوم آن­ها زیر 35 سال سن داشتند. تحصیلات این زنان بین مقطع ابتدایی تا کارشناسی متغیّر بود. اکثریت زنان علت طلاقشان را اعتیاد شوهر و بقیه علّت طلاق­شان را مواردی مثل بی­علاقگی به همسر، خشونت همسر و ازدواج دوم و تفاوت سنی زیاد بیان کردند. بیشتر زنان دارای یک فرزند و بقیه دارای 2 و 3 فرزند بودند.

جدول 1: مشخصات شرکت کنندگان در مطالعه

متغیّرها

وضعیت

گروه سنی

20 تا 45 سال

مدت زمان زندگی مشترک

1 تا 20 سال

مدت مطلقه بودن

1 تا 12 سال

 

داده­های حاصل از مصاحبه­ها، با روش کدگذاری نظری تجزیه و تحلیل شد. در مرحلۀ کدگذاری باز 33 مفهوم و در مرحلۀ کدگذاری محوری 18 مقوله فرعی و سه مقولۀ اصلی با عناوین مسائل مربوط به فرزندان، ترس­ها و احساسات منفی زنان مطلقه و شرایط خواستگاران به عنوان دلایل ازدواج نکردن زنان مطلقه به­ دست آمد.

جدول 2: مقوله­های اصلی و فرعی مربوط به دلایل ازدواج نکردن زنان مطلقه

مقوله­های اصلی

مقوله­های فرعی

مسائل مربوط به فرزندان

ترس از آسیب فرزند، اولویت دادن به فرزندان، ترس ازعدم پذیرش فرزند توسط خواستگار، فرزندان خواستگار

ترس­ها و احساسات منفی زنان

بی اعتمادی و بدبینی به مردها، ترس از شکست مجدد، ترس ازحرف و قضاوت مردم، ترس از عدم سازگاری با خواستگار، وابستگی به گذشته، ترس از محدود شدن آرامش، ناامیدی و یأس، ناتوانی جنسی، دخالت همسر قبلی، نداشتن وضعیت مالی مناسب

شرایط خواستگاران

عدم تناسب سنی، متأهل بودن خواستگار، ازدواج اول، پیشنهاد ازدواج موقت

1ـ مسائل مربوط به فرزندان

با توجه به تجارب بیان شده توسط مشارکت کنندگان یکی از دلایل عدم ازدواج مجدد از نظر ایشان مسائل مربوط به فرزندان است؛ که شامل چهار مقوله ترس از آسیب به فرزند، اولویت دادن به فرزندان، ترس از عدم پذیرش فرزند توسط خواستگار و فرزندان خواستگار بود.

1-1. ترس از آسیب دیدن فرزند

مصاحبه­های انجام شده نشان می­دهد یکی از عواملی که زنان مطلقه دارای فرزند تمایلی به ازدواج مجدّد ندارند، ترس از آسیب دیدن فرزندشان در آینده توسط خواستگار است. به ­ویژه اگر فرزند آنها خردسال و یا دختر باشد. این زنان معتقد بودند فردی که به ‌عنوان همسر وارد زندگی آنها می­شود، نگاه پدرانه نسبت به فرزندان آنها ندارد و ممکن است از لحاظ جنسی به فرزندانشان آسیب بزند. مشارکت کننده 38 ساله و کارمند، از ازدواج سابقش دارای یک فرزند دختر است و یکی از عوامل عدم ازدواجش را چنین بیان می­کند:

«دخترم دوازده سالشه و منم کارمندم کمی دیرتر از اون میرسم خونه اگه ازدواج کنم و یه مرد غریبه بیاد خونم قطعا بابای اون که نیست ممکنه نگاهش متفاوت باشه و بهش نظر داشته باشه و بلایی سر بچم بیاره و من از این موضوع می­ترسم».

1-2. اولویت دادن به فرزندان

برخی از زنان مطلقه که دارای فرزند بزرگسال هستند، تصمیمی به ازدواج مجدد            نمی­گیرند و دلیل این امر را بزرگ بودن فرزندان و در شرف ازدواج بودن آنان می­دانند. از دیدگاه خودشان ازدواج مجدد آنان با وجود فرزندان بزرگ­سال خوشایند نیست. مشارکت کننده 34 ساله دارای دو دختر 18و16 ساله از ازدواج اول چنین می­گوید:

«دخترم بزرگ است و حالا دیگه باید به فکر داماد باشم چطوری می­تونم جلوی دامادم دست شوهرم بگیرم بیام تو خونه، دومادم چی میگه».

از طرف دیگر زنان مطلقه­ای که دارای فرزندان خردسالی از زندگی سابق خود هستند به

دلیل اینکه قصد دارند در درجه اول فرزندان­شان را بزرگ کنند و به سروسامان برسانند، از ازدواج مجدد سرباز می­زنند. مشارکت ‌کننده 22 ساله که دارای یک دختر دو ساله است در صحبت­هایش چنین می­گوید:

«بچم کوچیکه می­خوام تمام انرژی و وقتمو بزارم برا بچه­ام که خوب بزرگ بشه اگه ازدواج کنم بچم بی پدره، بی مادر هم میشه بچم زیر دست ناپدری بزرگ میشه و این خیلی سختمه».

1-3. ترس از عدم پذیرش فرزند توسط خواستگار

تقریباً تمام زنان مطلّقه دارای فرزند، علت عدم ازدواج مجدّد خویش را ترس از پذیرفته نشدن فرزند توسط خواستگار عنوان می­کردند. به نظر آنها هیچ ­کس حاضر نیست فرزند کس دیگری را پذیرفته و بزرگ کند. مصاحبه شونده 31 ساله دارای یک فرزند از ازدواج اول چنین عنوان می‌کند:

«هیچ کس حاضر نمیشه بچه دیگری رو بزرگ کنه اکثر خواستگارانم با پذیرفتن بچم مشکل دارند از خیلی­ها می­شنوم ابتدا بچه رو قبول کردن ولی بعدش از سر مخالفت دراومدن».

 

1-4. فرزندان خواستگار

از دیگر دلایل عدم ازدواج مجدد زنان مطلقه آن است که خواستگاران آنها دارای فرزند بوده و جنسیت فرزندشان نیز با جنسیت فرزندان زنان مطلقه یکسان نبوده ­است. برخی دیگر از زنان مطلقه که فرزندی ندارند نیز حاضر نیستند فرزندان خواستگارن­شان را بپذیرند. یکی از مشارکت­کنندگان 38 ساله که فرزندی ندارد این موضوع را چنین عنوان می­کند:

«بعضی از خواستگارم بچه دارند وقتی برای خواستگاری من میان میخوان بچه­هاش با ما زندگی کنن و این برای من خیلی سخته من حوصله بچه ندارم».

2- ترس­ها و احساسات منفی زنان

زنان مطلقه به دلیل تجربه تلخ زندگی گذشته احساس ناخوشایندی نسبت به مردها داشته و به آنها بی­اعتماد شده­اند. ضمن اینکه درگیر ترس از تکرار گذشته و شکست           شده­اند. ده مقوله بی­اعتمادی و بدبینی به مردها، ترس از شکست مجدد، ترس از حرف و قضاوت مردم، ترس از عدم سازگاری باخواستگار، وابستگی به گذشته، ترس از محدود شدن آرامش، ناامیدی و یأس، ناتوانی جنسی، دخالت همسر قبلی و نداشتن وضعیت مالی مناسب، در قالب مقوله ترس­ها و احساسات منفی زنان به مصاحبه­های انجام شده با زنان مطلقه، در پژوهش حاضر شکل گرفت.

2-1. بی اعتمادی و بدبینی به مردها

زنان مطلقه به دلیل تجربه تلخی که از زندگی گذشته داشتند، نسبت به مردها بی­اعتماد و بدبین شده­اند و این مسئله را به تمام مردان تعمیم می­دادند. به عبارتی یکی از عوامل عدم ازدواجشان را عدم اعتماد به مردان می­دانستند. مشارکت­کننده 27 ساله­ای در این زمینه         می­گوید:

«همه مردها دنبال هوسشون هستن و فقط تن ز­ن­ها رو میخوان شوهر من به خاطر اینکه منو بگیره شش ماه گریه می‌کرد بعدش بی هیچ حرفی منو رها کرد و رفت با این چیزایی
که من دیدم چه طوری اعتماد کنم از ذات مرد بدم میاد».

2-2. ترس از شکست مجدد

مفاهیم این مقوله شامل ترس از شکست و ترس از تکرار زندگی گذشته است. بسیاری از زنان مطلقه هنوز از زندگی گذشته­شان ترمیم نیافته­اند و به­دلیل اعتیاد و رفتارهای ناپسند همسر قبلی به هیچ مردی خوشبین نیستند. با ترس از گذشته زندگی می­کنند و وحشت این را دارند که اگر ازدواج کنند ممکن است زندگی گذشته­شان تکرار شود. شرکت ­کننده در مصاحبه زنی 31 ساله است که با پدر و مادرش زندگی می­کند. یکی از عوامل ازدواجش که ترس از تکرار گذشته است را چنین بیان می­کند:

«وقتی برام خواستگار میاد مدام ترس این را دارم نکنه این مثل اولی باشه اعتیاد داشته باشه نتونیم با هم بسازیم دوباره طلاق بگیرم همش ترس تکرار گذشته­ام رو دارم».

2-3. ترس از حرف و قضاوت مردم

این مقوله شامل ترس از قضاوت مردم از ازدواج مجدّد است. توجّه به این مسئله حائز اهمّیت است که در فرهنگ و عرف جامعه کشور ما، ازدواج مجدد برای زنان امر پسندیده­ای نیست و به­ خصوص اگر احتمال طلاق در ازدواج دوم نیز وجود داشته باشد. زن مطلقه 30 ساله که در مدت کوتاهی که با همسرش زندگی کرده ­است این ترس را این­گونه عنوان می­کند:

«می­ترسم ازدواج کنم و بعدش شکست بخورم و مردم پشت سرم حرف بزنن بگن چند بار ازدواج کرد و همش طلاق گرفت یه مورد در فامیلمون داریم چندین بار ازدواج کرده این قدر حرف پشت سرش است که نگو».

2-4. ترس از عدم سازگاری با خواستگار

برخی از زنان مطلقه دلیل عدم ازدواج خود را ترس از عدم سازگاری با خواستگار بیان می­کنند. آنان می­ترسند که نکند در ازدواج دوم نتوانند با شوهر خود کنار آمده و زندگی همراه با تفاهم داشته­ باشند. به­همین دلیل ترجیح می­دهند که ازدواج نکنند.

«می­ترسم نتونم باهاش کنار بیام یه مدت که گذشت حرف همدیگر را نفهمیم دوستش نداشته باشم و نتونیم با هم بسازیم ازش سرد بشم و برام قابل تحمل نباشه» (مشارکت‌کننده 30 ساله).

2-5. وابستگی به گذشته

برخی از زنان مطلقه با وجود اینکه به هر دلیلی از همسرشان جدا شده­اند، ولی باز هم آنها را دوست دارند و دلیل عدم ازدواجشان را علاقه به همسر قبلی­شان می­دانند. مشارکت کننده 27 ساله که دلیل طلاقش را دخالت مادر شوهرش می­داند در مورد علاقه به همسرش چنین می­گوید:

«وقتی خواستگاری میاد پای صحبتشم میشینم، ولی دلم به ازدواج نیست من هنوز همسر قبلی­ام رو دوست دارم نمی­تونم ازدواج کنم».

2-6. ترس از محدود شدن آرامش و آزادی

برخی از زنان مطلقه از زندگی پر آسیبی جدا شده­اند و بعد از جدایی احساس آرامش می­کنند. در نتیجه به دلیل ترس از دست دادن این آرامش تصمیم به ازدواج نمی­گیرند. زن مطلقه 44 ساله که تجربه دو زندگی ناموفق را دارد ترسش را این چنین بیان می­کند:

«بعد از طلاقم تازه فهمیدم زندگی یعنی چه آرامش پیدا کردم وقتی با شوهرم زندگی می­کردم همش اضطراب داشتم نگران بودم».

2-7. نا امیدی و یأس

زنان مطلقه به دلیل تجربه تلخ زندگی گذشته و بازسازی نکردن خودشان، نسبت به زندگی مأیوس بوده و با نا امیدی زندگی­شان را دنبال می­کنند. شرکت ­کننده­ای که 32 ساله است و سه سالی است که از همسرش جدا شده، در پاسخ به علت عدم ازدواج چنین       می­گوید:

«اون وقتا که جوون­تر بودم تحصیل کرده بودم و این همه خواستگار داشتم زندگیم این شد حالا فکر می­کنی با این خواستگارا قراره چی پیش بیاد».

2-8. ناتوانی جنسی ناشی از زندگی گذشته

برخی زنان مطلقه که در زندگی گذشته­شان با همسران معتاد زندگی می­کرده یا تجربه خوبی از روابط جنسی­شان نداشته­اند، تمایلی به ازدواج مجدّد نشان نمی­دهند. مشارکت­کننده 32 ساله که تجربه 13 سال زندگی مشترک با همسر معتاد دارد در این­باره می­گوید:

«همسرم معتاد بود و مدام از من تقاضای ارتباط جنسی داشت آن ­هم به بدترین شکل ممکن به خاطر همین من خیلی سرد شدم وقتی یک مرد بهم نزدیک میشه وحشت می­کنم».

2-9. دخالت همسر قبلی

برخی زنان مطلقه با اینکه از همسران­شان جدا شده­اند، ولی به ­واسطه فرزندان­شان، با

همسر قبلی خود در ارتباطند. در نتیجه برخی از این شوهران سابق مانع ازدواج زنان مطلقه می­شوند.

«هر جا که میشنوه من دارم ازدواج می­کنم میره بد منو میگه نمی­زاره سر بگیره، انقدر رفته پشت سر من حرف­های بد زده که همه فکر می­کنن من هرزه­ام» (مشارکت ­کننده 27ساله دارای یک فرزند).

2-10. وضعیت مالی نامناسب

برخی زنان مطلقه دلیل عدم ازدواج­شان را وضعیت مالی نامناسب می­دانند و اعتقاد دارند اگر وضع مالی مناسب‌تری داشتند ازدواج می­کردند.

«خواستگارم ازم جهیزیه نو می­خواد میگه تو خونه جدید که نمیشه با اثاث کهنه رفت منم که شرایط مالی مناسب ندارم نمی­تونم جهاز تهیه کنم و ازدواج بی ازدواج»(مشارکت کننده 25 ساله).

3- شرایط خواستگاران

زنان مطلقه مشارکت ­کننده در مصاحبه­ یکی دیگر از دلایل عدم ازدواج مجدد را مسائل مربوط به شرایط خواستگاران که شامل عدم تناسب سنی، متاهل بودن خواستگار، ازدواج اول و پیشنهاد ازدواج موقت بود، عنوان کردند.

3-1. عدم تناسب سنی

در جامعه نگاه خوبی به زنان مطلقه وجود ندارد به همین دلیل خواستگاران دارای شرایط مناسب سنی ازدواج به این افراد مراجعه نمی­کنند. در این موارد بیشتر خواستگاران سن بالاتری نسبت به زنان مطلقه دارند.

«اکثر خواستگارایی که برام میان خیلی تفاوت سنی با من دارند 20 سال. گاهی هم بیشتر چندی پیش خواستگاری داشتم که 65 سالش بود همسن بابام بود» (مشارکت کننده 34 ساله و بدون فرزند).

3-2. متأهّل بودن خواستگار

زنان مطلقه یکی از دلایل عدم ازداواج­شان را متأهل بودن خواستگارنشان بیان می­کنند. به این ترتیب که برخی مردانی که همسر دارند به دلایلی مثل بیماری همسر، بی­توجهی همسرشان و یا تفاهم نداشتن، تمایل دارند همسر دومی داشته باشند. همچنین مردان دیگری که در شرف جدایی از همسرشان هستند قبل از اینکه حکم طلاق صادر شود، به خواستگاری می­روند و زنان مطلقه از اینکه به‌ عنوان زن دوم انتخاب شوند اکراه دارند.

«برخی از کسانی که برای خواستگاریم می­آیند هنوز به طور کامل از همسرشان جدا نشده­اند و به قول خودشان در شرف طلاق هستند و هیچ تضمینی نیست که حتماً از همسرشان جدا شوند اگر با هم ازدواج کردیم و از همسرش جدا نشد آن وقت من چه کنم میشم زن دوم من نمی­تونم این جوری زندگی کنم» (مشارکت ‌کننده 44 ساله).

3-3. ازدواج اول

تعدادی دیگر از کسانی که به خواستگاری زنان مطلقه می­روند ازدواج اولشان است؛ امّا برخی زنان مطلقه این موضوع را نمی­پذیرند. چرا که اعتقاد دارند یک فرد مجرد، نمی­تواند درگیری­ها و مشکلات یک زن مطلقه را درک نماید. مشارکت­کننده 33 ساله این موضوع را این چنین بیان می­کند:

«برخی از کسانی که برای خواستگاری من میان مجردن و ازدواج اولشان است اینها درک درستی از زندگی زن مطلقه ندارند، مشکلات من را نمی­فهمن نگرانی من برای فرزندم را نمی­فهمن».

3-4. پیشنهاد ازدواج موقت

تمام زنان مطلقه­ای که با آنها مصاحبه شد یکی از علل عدم ازدواج خویش را پیشنهاد ازدواج موقت بیان نمودند به این صورت که خواستگاران از ایشان درخواست ازدواج موقت برای مدت کوتاه دارند.

«خواستگار زیاد دارم ولی اکثرشون از من درخواست ازدواج موقت دارن اونهم برای مدت کوتاه در این صورت احساس می­کنم مثل آدم­های بی بندوبار شدم هر روز با یکی این برام قابل تحمل نیست» (مشارکت کننده 33 ساله).

- اروجلو، شهلا و خدابخشی کولایی، آناهیتا (1395). «مقایسه ویژگی­های شخصیتی و امید زن سرپرست خانوار با تمایل یا عدم تمایل به ازدواج مجدد»، سلامت اجتماعی، 13 (49): 22-11.
- اسماعیلی، آذر و گواهی‌شهری،  فیروزه (1391). «پژوهشی پیرامون علل تأخیر در ازدواج دختران تحت حمایت کمیته امداد امام خمینی (ره)»، تهران: معاونت حمایت و سلامت خانواده اداره کل حمایت­های اجتماعی.
- امینی، ناصر (1379). «بررسی و مقایسه ویژگی‌های روان‌شناختی شخصیتی و باوری غیرمنطقی زنان مطلقه و عادی زنان بوشهر»، مجموعه مقالات نخستین همایش سراسری علل و پیامدهای طلاق.
- تنهایی، ایمان ( 1382). جامعه­شناسی نظری، تهران: بهمن برنا.
- حسنی، رضا؛ قدرتی، حسین و امیرپور، مهناز (1393). «پیامدهای طلاق برای زنان مطلقۀ شهر مشهد (یک پژوهش کیفی)»، مطالعات علوم اجتماعی ایران، 11 (42): 49-33.
- زاهد، سیدسعید و خیری‌خامنه، بهناز (1390). «بررسی نگرش زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) شهر شیراز به ازدواج موقت»، پژوهشنامه زنان، 2 (4): 66-43.
- سگالن، مارتین (1370). جامعه­شناسی تاریخی خانواده (ترجمه: حمید الیاسی)، تهران: نشر مرکز.
- صباغچی، مریم؛ عسکری ندوشن، عباس و ترابی، فاطمه (1396). «عوامل تعیین‌کننده نگرش به ازدواج و تشکیل خانواده در شهر یزد»، دو فصلنامه مطالعات جمعیتی، 3 (1): 162-131.
- عباسی شوازی، محمّد جلال و عسکری ندوشن، عباس (1387). «آرمان­گرایی در توسعه و نگرش­های مرتبط با خانواده در ایران (مطالعه موردی شهر یزد)»، فصلنامه علوم اجتماعی، شماره34: 72-49.
- عسکری باغمیانی، اشرف و جوادیان، سیّدرضا (1396). «فشار مضاعف زندگی، پیامد اصلی طلاق در زنان: یک مطالعه کیفی»، تحقیقات کیفی در علوم سلامت، 6 (4): 436-422.
- قربان شیرودی، شهره و پورصدیقی، زینب (1390). «مقایسه میزان سلامت روان در میان همسران شاهدی که ازدواج مجدد کرده‌اند و همسران شاهدی که ازدواج مجدّد نکردند و تعیین اثربخشی درمان رفتاری- ‌شناختی CBT بر مؤلّفه­های سلامت روان آنها»، فصلنامه روانشناسی تربیتی،  2(1): 51-37.
- قلی­پور، آرین و رحیمیان، اشرف (1390). «روابط عوامل اقتصادی، فرهنگی و آموزشی با توانمندسازی زنان سرپرست خانوار»، رفاه اجتماعی، 11 (40): 62-29.
- گیدنز، آنتونی (1379). جامعه­شناسی (مترجم: منوچهر صبوری کاشانی)، تهران: نشر نی.
- مجدالدّین، اکبر و جمالی، احمدرضا (1386). «بررسی دلایل و اثرات افزایش سن ازدواج دختران روستایی در ایران»، جامعه­شناسی دانشگاه آزاد آشتیان، شماره 8: 150-140.
- محمدی، رزگار و محمدی، زهرا (1398). «چالش‌های ازدواج مجدد زن با داشتن فرزند: تحقیقات کیفی»، زن در توسعه و سیاست، 17 (1): 119-97.
- معیدفر، سعید و حمیدی، نفیسه (1386). «زنان سرپرست خانوار: نگفته­ها و آسیب­های اجتماعی»، نامه علوم اجتماعی، 15 (32): 158-131.
- ملک محمودی الیگودرزی، امیر (1381). پس از طلاق، اصفهان: انتشارات شهید حسین فهمیده.
- نجفی، محمد؛ تقوی، داوود و سالاری‌فر، محمّدرضا (1393). «مقایسه سلامت عمومی و بهزیستی روان­شناختی زنان سرپرست با و بدون ازدواج موقت»، دو فصلنامه مطالعات اسلام و روانشناسی، 8 (15): 86-65.
- یکله، معصومه؛ محسن‌زاده، فرشاد و زهراکار، کیانوش (1397). «مطالعه کیفیت ازدواج مجدد پس از طلاق رویکرد داده بنیاد»، فصلنامه مددکاری اجتماعی، 7 (3): 31-17.
 
- Knox, D and Zusman, M.E. (2001). "Marrying  a Man with Baggage". Journal of Divorce & Remarriage, 35(3-4):67-79.
- Krumer-Nevo, M. (2005).'' I Got Married to Get Free of Home: Young Women Living in Poverty in Israel''. Qualitative Social   Work. 4(1): 51-73. https://doi.org/10.1177/1473325005050199.
- Nisbett, R.E and Wilson, T.D. (1977). ''Telling More than We Can Know: Verbal reports on mental processes''. Psychological Review,84:231-259.
- Prato, M.R. (2014). Remarital preparation: the perspectives of individuals involved in a remarriage. Chestnut Hill College, Psychology Department.
- Saint-Jacques, M., Godbout, E., Gherghel, A., Parent, C., Drapeau, S and Robitaille, C. (2016). ''Stepfamily Break-Up: A Qualitative Analysis of Trajectories and Processes''. Journal of Divorce & Remarriage, 57(8):517-541.
- Sharp, E.A and Ganong, L. (2007). ''Living in the Gray: Women’s Experiences of Missing the Marital Transition''. Journal of Marriage and Family,69:831-844. doi:10.1111/j.1741-3737.2007.00408.x
- Shriner, M. (2009). ''Marital Quality in Remarriage: A Review of Methods and Results''. Journal of Divorce and Remarriage, 50(2):81-99.
- Skogrand, L., Davis, P and Higginbotham, B. (2011). ''Stepfamily Education: A Case Study. Contemporary Family Therapy''. Contemporary Family Therapy, 33(1):61-70.
- Van Schalkwyk, G. (2005). ''Explorations of Post‐Divorce Experiences: Women's Reconstructions of Self''. Australian and New Zealand Journal of Family Therapy,26(2):90-97. doi:10.1002/j.1467-8438.2005.tb00648.x
- Watkins, N and Waldron, M. (2017). ''Timing of Remarriage among Divorced and Widowed Parents''. Journal of Divorce & Remarriage,58(4):244-262. DOI: 10.1080/10502556.2017.1299456
- Zahl-Olsen, R., Thuen, F and Espehaug, B (2019). ''Divorce and Remarriage in Norway: A Prospective Cohort Study between 1981 and 2013''. Journal of Divorce & Remarriage, 60(8):600-611. DOI: 10.1080/10502556.2019.1619378