نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 - استادیار، گروه جامعه شناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه یزد
2 کارشناسی ارشد مشاوره و راهنمایی، کمیته امداد امام خمینی، یزد.
3 استادیار، گروه جامعه شناسی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه یزد.
چکیده
تازه های تحقیق
همان طور که در مبحث یافتهها گفته شد، عوامل زیادی سبب عدم ازدواج مجدد زنان مطلقه است که این عوامل شامل عوامل مرتبط با فرزند، عوامل مرتبط با ترسها و احساسات منفی زنان و عوامل مرتبط با خواستگاران است. نتایج حاصل از یافتههای تحقیق نشان میدهد، علل عدم ازدواج زنان مطلقه در مجموعهای از عوامل متعدّد تنیده شده است. بنابراین هرگونه تبیینی که فقط یک علت را بررسی کند نمیتواند ماهیت چند وجهی این مسئله را بیان کند.
بسیاری از زنان مطلقه دارای فرزند تمایلی به ازدواج مجدّد ندارند؛ چرا که از آسیب دیدن فرزندشان توسط همسر آینده میترسند. به ویژه اگر فرزند آنان دختر یا خردسال باشد. به اعتقاد آنها فردی که به عنوان همسر وارد زندگی آنها میشود، نگاه پدرانه نسبت به فرزندان آنها ندارد و ممکن است از لحاظ جنسی و یا جسمی و روانی به فرزندشان آسیب بزند. البته هیچ کدام از این زنان نه با این موضوع درگیر بودهاند و نه حتی افرادی که با این آسیبها درگیر بودهاند را از نزدیک دیدهاند، بلکه صرفاً اینها شنیدههای آنها از گفتههای دیگران است، ولی حس مادرانه که همیشه عامل تلاش مادر برای حفاظت فرزندان است، زمینه این ترسها است. به دلیل این ترس و نگرانی، آنان از حق خودشان که داشتن همسر و تأمین آینده خودشان است، چشم میپوشند و به خاطر فرزندانشان و حفظ و نگهداری آنها، از ازدواج مجدد منصرف میشوند.
از سوی دیگر زنان مطلقهای که فرزندانی جوان و در سن ازدواج دارند نیز تمایلی به ازدواج مجدد ندارند. به اظهار خودشان در ابتدا باید به فکر ازدواج آنها باشند. یعنی اگر سرمایهای دارند باید برای تأمین جهیزیه یا مقدمات عروسی فرزندانشان بگذارند و چون فرزندانشان در سن ازدواج قرار دارند، از نگاه جامعه خوشایند نیست که خودشان ازدواج مجدد داشته باشند. از طرف دیگر چون فرزندان آنها بالغ هستند و همه چیز را درک میکنند، به خاطر حجب و حیا خجالت میکشند که ازدواج کنند. زنانی که دارای فرزند هستند به خاطر شکستی که از زندگی گذشتهشان داشتهاند، دچار تنفر و ترس از ازدواج شده و تمام وقت، توجه و محبت خودشان را به فرزندانشان معطوف مینمایند و به تمام پیشنهادات ازدواج بی تفاوت میشوند؛ به عبارتی معتقدند که بچههایشان همه زندگیشان هستند. نتایج این مطالعه با تحقیقات حسنی و همکاران مشابه است (حسنی و همکاران، 2014).
مهمترین مسئلهای که تقریباً بیشتر زنان مطلقه دارای فرزند از آن صحبت میکردند، ترس از عدم پذیرش فرزندانشان توسط خواستگار و یا عدم سازگاری آنها با یکدیگر بوده است. آنها میترسند که در صورت ازدواج مجدد و عدم پذیرش فرزندان از سوی همسر آینده، فرزندانشان بدون سرپناه مانده و مورد حمایت خانواده قرار نگیرد. لذا به نظر میرسد فرزندانی که تنها از سوی مادر مورد حمایت و نگهداری هستند، عامل مهمی در ازدواج نکردن مادرانشان باشند. حتی در صورت پذیرش فرزندان از جانب همسر آینده در گام اول، باز هم زنان مطلقه نسبت به بروز اختلافات و مشکلات جدی ارتباطی بین فرزندان و همسر آینده نگران هستند. از نگاه زنان مطلقه در چنین شرایطی مادران معمولاً به دلیل حس مادرانه از فرزندشان حمایت میکنند و همین امر سبب بروز اختلافات بیشتر با همسر و گاهی ناسازگاری و طلاق مجدّد میگردد. لذا زنان مطلقه از ترس این ناسازگاریها و یا طلاق مجدد از ازدواج مجدد پرهیز میکنند.
گاهی زنان مطلقه دارای فرزند و به ویژه فرزند دختر، فرزندان پسر خواستگاران خود را نمیپذیرند. به این دلیل که نسبت به آسیب دیدن دخترانشان از لحاظ عاطفی یا جنسی از طرف فرزند پسر خواستگار نگران هستند و معتقدند که اینها از لحاظ شرعی باهم نامحرم هستند. زنان مطلقهای هم که هیچ فرزندی ندارند از پذیرفتن و بزرگ کردن فرزند خواستگار ابا دارند؛ چراکه فرزند خواستگار را فرزند رقیب خود دانسته و نظر مساعدی نسبت به وی ندارند.
بر اساس نتایج به دست آمده از این مطالعه و همچنین پژوهشهای دیگر مشخص میگردد که وجود فرزندان مانعی بزرگی برای ازدواج مجدد زنان مطلقه است. به عنوان نمونه شرینر به نقل از براملت و موشر گزارش کرده که احتمال انحلال ازدواج دوم، با حضور کودکان و به ویژه کودکان ناخواسته از ازدواج قبلی، بالاتر است (شرینر، 2009). همچنین پراتو (2014) نتیجه گرفت که حضور کودکان و پیچیدگیهای مربوط به آنها، برای ازدواج مجدد چالش بزرگی است (پراتو، 2014).
بسیاری از زنان مطلقه به دلیل تجربه ناخوشایندی که از زندگی گذشتهشان دارند دچار ترس و نگرانی هستند، که اگر ازدواج کنند ممکن است زندگی گذشتهشان تکرار شود. آنها بعد از طلاق هیچ تلاشی برای حل این ترس و نگرانی نکرده و در بسیاری از موارد حتی نمیدانند این ترسها و نگرانیها قابل حل است. آنها به دلیل همین ترس و نگرانیها، از جامعه فاصله گرفته و این انزوا سبب افسردگی و آسیب دیدن عزت نفسشان شده است. ترس از عدم سازگاری با خواستگاران و شکست مجدد باعث میشود که زنان مطلقه دچار یأس و نا امیدی شده و احساس میکنند شایسته یک زندگی خوب نیستند. هیچ تلاشی برای ازدواج و تشکیل زندگی با کیفیت نمیکنند. البته گاهی نگاه جامعه هم به این مسئله دامن میزند؛ چرا که معمولاً تصمیمات فرد، حتی در حوزههای خصوصی و شخصی زندگی نیز متأثّر از نگرش افرادی است که با آنها زندگی میکند (نیسبت و ویلسون، 1977). دیدگاه منفی و آزاردهنده افراد جامعه نسبت به زن طلاق گرفته میتواند عامل سوقدهنده وی به ازدواج دوباره باشد. همچنین نگرش منفی جامعه نسبت به فردی که به ازدواج مجدد روی میآورد، نیز میتواند عامل خودداری وی از وصلت مجدد، علیرغم میل باطنیاش باشد. به خصوص زنان که ازدواج دوباره آنها به ویژه اگر دارای فرزندانی نیز باشند، به تنوع طلبی و هوسبازی تعبیر میگردد. همین عوامل سبب نگرانی زنان مطلقه از نگاه جامعه و قضاوت مردم و در نتیجه عدم تمایل آنان به ازدواج مجدد شده است. وان اسشالویک (2005) نیز به این نتیجه رسید که زنان مطلقه در زندگی تضادهایی را تجربه میکنند که باعث از دست رفتن موقعیت اجتماعی آنان میشود (وان اسشالویک، 2005).
از سوی دیگر بسیاری از زنان مطلقه یک زندگی پر از آسیب و ناراحتی تجربه کردهاند و با تحمل سختیها توانستهاند از همسرانشان جدا شوند. آنان پس از طلاق به یک آرامش نسبی دست یافته و آزادی عمل بیشتری برای تصمیمگیریها و اداره زندگی خود احساس میکنند. معمولاً راحتتر و بدون دخالت دیگران رفت و آمد دارند و مطابق سلیقه و میل خویش زندگی میکنند. بنابراین احساس ترس و نگرانی زیادی دارند که اگر ازدواج کنند ممکن است آزادی فعلی محدود شده و یا از دست برود. این موضوع در مطالعهای که توسّط اداره پذیرش و مددکاری کمیتۀ امداد استان اصفهان انجام شده نیز نتیجه گرفته شده است (اسماعیلی و گواهیشهری، 1391).
برخی دیگر از زنان مطلقه که به دلایلی و علیرغم میل باطنی خودشان از همسرانشان جدا شدهاند، از لحاظ ذهنی به همسر قبلیشان وابسته هستند و هنوز امیدوار هستند که همسرانشان از رفتارهای منجر به طلاق، پشیمان شده و به زندگی بازگردند. به همین دلیل هیچ مرد دیگری را برای ازدواج نمیپذیرند. گروه دیگری از زنان مطلّقهای که دارای فرزندانی از زندگی سابقشان بوده و به خاطر وجود فرزند، هنوز با همسران سابقشان در ارتباط هستند گاه به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم از طرف همسر قبلی خود در مورد ازدواج مجدد با مردی دیگر تهدید میشوند. آنان زنان مطلّقه را تهدید میکنند که در صورت ازدواج مجدّد حضانت فرزندان را میگیرند. این مردان در موارد دیگر با تهدید خواستگار و یا بدگویی از همسران سابقشان مانع ازدواج مجدّد آنان میشوند. این یافتهها با نتایج پژوهش معیدیفر و حمیدی (1386)، شرینر (2009)، سینت جاکوز و همکاران (2016)، کناکس و زاسمن (2001) نیز همخوانی دارد. این محقّقان نتیجه گرفتند که ارتباط زنان مطلّقه با همسر قبلی، تهدیدی برای کیفیت و رضایتمندی از ازدواج مجدّد بوده و باعث کشمکش و تعارض در روابط میشود.
یکی دیگر از دلایل ازدواج نکردن زنان مطلقه، عدم اعتماد آنها به مردها است. آنها به دلیل تجربه تلخی که از زندگی گذشته داشتند، نسبت به مردها بی اعتماد و بدبین هستند و این مسئله را به تمام مردان تعمیم میدهند. برخی نیز در زندگی گذشته از طرف شوهر خود مورد آزار جنسی قرار گرفته و علت عدم ازدواج را تنفّر از روابط جنسی عنوان میکنند. این یافتهها با نتایج پژوهش حسنی و همکاران (1393) نیز مشابه است. همچنین یکله و همکاران (1397) نشان دادند که ناامنی عاطفی ناشی از طلاق، نزدیکی عاطفی و اعتماد دوباره و تکیه کردن به فرد دیگر را برای افراد در ازدواج مجدّد سخت میکند. تحقیق شارپ و گانونگ (2007) و رمپل و همکاران (به نقل از محمّدی و محمّدی، 1398) نیز همسو با این پژوهشها، نشان دادند که زنان پس از طلاق در روابط بعدی برای ازدواج به سختی اعتماد میکنند.
هنوز هم از دیدگاه فرهنگ جامعه شهر یزد، طلاق امری ناپسند به شمار میآید و زنانی که طلاق میگیرند نیز مضموم محسوب میشوند. بر این اساس مردانی که شرایط مناسب و خوبی برای ازدواج داشته باشند به خواستگاری زنان مطلقه نمیروند. لذا بیشتر خواستگاران زنان مطلقه کسانی هستند که امکان کمتری برای ازدواج با دختر جوانی دارند (مثل مردان مسن و یا دارای ناتوانی). از طرفی دیگر زنان مطلقه که از یک ازدواج ناموفق خارج شدهاند، به ازدواج با چنین خواستگاران نامتناسبی تمایلی ندارند. در موارد کمی خواستگاران جوانتر از زنان هستند، که این نیز از نگاه زنان مشکلات خاص خودش را دارد. از جمله این عقیده که وقتی در ازدواج، سن مرد پایینتر از سن زن باشد درک متقابل نیز کمتر خواهد بود. به همین خاطر زنان مطلقه حاضر به ازدواج با چنین افرادی نیستند. در بین خواستگاران گاهی کسانی هستند که مجرّد و ازدواج اوّلشان است، ولی به عقیده زنان مطلّقه اینها نیز برای زندگی مشترک مناسب نیستند. به این دلیل که نمیتوانند شرایط و مشکلات و روحیات یک زن مطلقه را درک کنند. از طرفی ازدواج یک مرد مجرد با یک زن مطلقه مورد پذیرش جامعه هم نیست، و همین موضوع تأثیرات منفی در زندگی زنان مطلقه خواهد داشت. در مجموع همان طور که کرامرنوو (2005) نیز نتیجه گرفته است، ازدواج برای این زنان، مرحلهای بحرانی از زندگی است.
گروه دیگری از مردان خواستگار زنان مطلقه با همسرشان متارکه کرده و هنوز جدا نشدهاند. به باور زنان مطلقه در چنین مواردی چون مرد تکلیفش با زندگی اوّلش مشخص نیست، ازدواج دوم مشکل جدیدی بر مشکلات قبلی او اضافه میکند و ممکن است ازدواج دوم با یک زن مطلقه پایدار نباشد. لذا زنان مطلّقه هم نیز حاضر نیستند در چنین شرایط ناپایداری ازدواج و زندگی کنند. گاهی هم خواستگار متارکه نکرده و قصد متارکه نیز ندارد و به دلیل اینکه با همسرشان دچار مشکلاتی است تصمیم به ازدواج مجدّد گرفتهاند. در این شرایط نیز زنان مطلقه حاضر نیستند که به عنوان زن دوم وارد زندگی آن مرد شوند. بیشتر این ازدواجها با درخواست اینکه فعلاً علنی نشود صورت میگیرد. در بسیاری از موارد هم بعد از اینکه زن اول متوجه شد مشکلاتی را برای زندگی زن دوم ایجاد میکند که سبب ایجاد تنش و ناراحتی برای زن مطلقه است. به همین دلیل زنان مطلقه از اینکه زن دوم باشند ابا دارند. معیدفر و همکاران (معیدفر و حمیدی، 1386) نیز در مطالعه خود به نتایج مشابهی دست یافتند.
اما یکی از موضوعات مهمی که تقریباً تمام زنان مطلقه در مورد خواستگارانشان اعلام
نمودند موضوع پیشنهاد ازدواج موقت است. به این صورت که اغلب کسانی که برای ازدواج به زنان مطلقه مراجعه میکنند، آنها را شریکان جنسی سهلالوصول و زودگذر میبینند و در حقیقت میخواهند برای دورهای کوتاه و صرفا جهت خوشگذرانی و ارضای میل جنسی با آنان ازدواج موقت داشته باشند. این موضوع نیز نوعی بیثباتی در زندگی زنان مطلقه ایجاد میکند و اگر بخواهند به طور مدوام در ارتباط با افراد زیادی قرار گیرند به دلیل این وابستگیها و رها شدنهای پیدرپی در معرض آسیبهای شدید جسمی و روانی قرار میگیرند. چنین شرایطی باعث شکلگیری نگرش منفی و بیاعتمادی اطرافیان به زنان مطلقه میشود که در نهایت، موجب مخدوش شدن روابط اجتماعی این زنان با دیگران میگردد. از نگاه سایر زنان، یک زن مطلقه که به تنهایی و بدون حضور مردان زندگی میکند، تهدیدی جدّی برای زندگی فعلی آنان است. تهدیدی که باید از او فاصله گرفت و روابط خود را با وی محدود یا قطع کرد (معیدفر و حمیدی، 1386).
چنین استنباط میشود که زنان مطلقه پس از طلاق، خود را مورد بازسازی قرار نمیدهند. بنابراین آسیبهای روانی پس از طلاق در آنها ماندگار میشود و باعث ایجاد ترسها و نگرانیهای زیادی در مورد زندگی و آیندهشان میشود. در نتیجه نگرشی منفی همراه با بیاعتمادی به مردان در زنان مطلقه به وجود میآید. البته شرایط مداخلهگری مثل وجود فرزندان و شرایط نامناسب خواستگاران نیز مزید بر علت گردیده که نتیجه آن رد کردن خواستگاران از سوی زنان و عدم تمایل به ازدواج مجدد است. در چنین شرایطی (ازدواج نکردن) زنان با مشکلات دیگری نیز مواجه هستند، مسائلی چون مشکلات مالی، سرزنش و فشار خانواده، تنهایی و انزوا، اشتغال مداوم، عدم رسیدگی به فرزندان، خلأ وجود پدر و مشکلات عاطفی پس از آن، محدود شدن روابط، پیشنهادهای دوستی و ازدواج موقت، مزاحمتهای دیگران در محیط کار و زندگی (عسکری باغمیانی و جوادیان، 1396). تمامی این مشکلات و پیامدها همدیگر را تقویت نموده و اثر متقابل بر هم دارند. لذا پیشنهاد میگردد برای افزایش احتمال ازدواج باکیفیت زنان مطلقه، دورههای بازسازی عاطفی، روانی و شناختی پس از طلاق برای این زنان برگزار شود. هچنین توصیه میشود برای کسانی که تصمیم به ازدواج مجدد دارند، دورههای آموزشی پیش از ازدواج تعریف شود که در آن دورهها به متقاضیان نحوه همدلی و درک متقابل و چگونگی ارتباط و رفتار با فرزندان ناتنی آموزش داده شود. همان طور که یکله و همکاران (1397) و اسکاگراند و همکاران (2011) نیز نتیجه گرفتند، وجود یک سیستم حمایتی آموزشی ـ درمانی و برنامههای آمادهسازی زوجهایی که تصمیم به ازدواج مجدد دارند، میتواند در ارتقای کیفیت ازدواج مجدد و کاهش میزان طلاق مجدد تأثیر بسزایی داشته باشد. از محدودیتهای پژوهش حاضر میتوان به در اختیار نداشتن فضای مناسب و امن برای انجام مصاحبه و همچنین محافظهکاری و ترس بیشتر زنان مورد مصاحبه نسبت به تغییر نگرش یا شیوه حمایت سازمانی مصاحبهکننده به دلیل ارائه اطلاعات بیشتر در مورد علایق و مشکلات شخصی و خانوادگی، نام برد. این محدودیتها باعث میشد که احتمالاً زنان در موضوعات مورد مصاحبه، همه موارد را نگویند.
ـ ملاحظات اخلاقی
ـ منابع مالی
برای انتشار این مقاله حمایت مالی دریافت نشده است.
ـ تضادمنافع
در انجام این مطالعه نویسندگان هیچ گونه تضاد منافعی نداشتهاند.
ـ پیروی از اصول اخلاقی در پژوهش
نویسندگان کلیه نکات اخلاقی شامل رضایت آگاهانه، حُسن رفتار و پرهیز از آسیب رساندن به شرکتکنندگان، اعتمادسازی و عدم تحریف دادهها را در این مقاله رعایت کردهاند. در ضمن، برای حفظ اطلاعات شخصی مشارکت کنندگان، از هیچ اسمی استفاده نشده است
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Although remarriage can reduce the consequences of divorce, many divorced women do not accept to marry again for some reasons. In this study, it is attempted to investigate important and fundamental factors for not marriage among divorced women. Research method of this study was conventional qualitative content analysis. 25 divorced women who have been covered by Imam Khomeini Relief Foundation were interviewed through 27 semi-structured sessions. For collecting data, the purpose sampling was used to selecting participation. Data has been analyzed by theoretical coding. The results of analyzing data indicate three main categories including issues related to children, women's fears and negative emotions and issues related to conditions of suitors. The conditions leading to divorce create negative emotions and attitudes in women towards men and their future lives. So by providing social work services and holding psychological workshops, these women can rebuild themselves. They can also overcome their fears and worries and finally the appropriate psychological conditions prepared to marry.
کلیدواژهها [English]
ازدواج، به عنوان آغازی بر تشکیل خانواده همواره مورد توجّه صاحب نظران علوم انسانی و متخصّصان مباحث مربوط به خانواده بوده و از اینرو، یک رابطۀ انسانی پیچیده و بسیار ظریف است. از دلایل ازدواج میتوان به عشق و محبت، داشتن شریک و همراه در زندگی، ارضاء نیازهای عاطفی و روانی و افزایش شادی و خشنودی اشاره داشت. هر فردی که قصد ازدواج دارد براساس ملاکهایی که در ذهن خود دارد به انتخاب فرد مورد نظرش مبادرت میورزد. نیاز به برقراری رابطهای پایدار، صمیمی و توأم با عشق و محبت از مهمترین دلایلی است که سرانجام هر زن و مرد را به سمت انتخاب شریک و ازدواج سوق میدهد، امّا با وجود مزایا و فواید ازدواج و تمایل زوجها برای داشتن یک ازدواج طولانیمدت و شاد، تعدادی از ازدواجها به طلاق ختم میشود (یکله و همکاران، 1397).
طلاّق و جدایی مهمترین عامل ازهم گسیختگی ساختار بنیادیترین بخش جامعه یعنی خانواده است. طلاّق در لغت به معنی رها شدن از عقد نکاح است. قراردادی که به زن و مرد امکان میدهد تا تحت شرایطی پیوند زناشویی را گسیخته و از یکدیگر جدا شوند (ملک محمودی الیگودرزی، 1381). از آثار مهم و منفی طلاق تأثیرات روانشناختی آن بر زنان مطلقه میباشد. اکثر مطالعات اجتماعی نشان میدهد که آثار سوء طلاق در مورد زنان بیش از مردان است (امینی، 1379). امروزه تعداد زنانی که همسر خود را بر اثر طلاق از دست میدهند رو به افزایش است. به دنبال آن خلأ عاطفی، استرسهای روانی و گاهی تأمین معیشت خانواده، مشکلی است که این زنان با آن دست به گریبانند (حسنی و همکاران، 1393).
به همان میزان که طلاق در زندگی خانوادگی رو به افزایش است، آثار و پیامدهای طلاق نیز هر روزه بیش از گذشته حیات جامعه را تهدید میکند. زنان بعد از طلاق به علائم افسردگی، گوشهگیری، احساس ناامیدی و یأس، عدم مسئولیتپذیری، ضعف روانی و تمایل به سرزنش خود دچار میشوند؛ که این علائم در حالات شدید میتواند به عنوان یک بیماری روانی همچون افسردگی شدید، حالات هیستریک، خودبیمار انگاری و یا هذیان و بدبینی باعث از همگسیختگی روحی روانی این قبیل زنان شود (امینی، 1379).
به نظر میرسد ازدواج مجدّد زنان بتواند با فراهم آوردن سرپناه امن، تاحدی آسیبهای طلاق را کاهش دهد. همچنین حمایتهای مالی و عاطفی که زنان مطلقه بعداز ازدواج مجدّد ممکن است دریافت کنند، شرایط زندگی آنها را بهبود میبخشد. از سوی دیگر آسیبهای ناشی از طلاق که زنان مطلقه را تهدید میکند، مانند در معرض رفتارهای انحرافی قرار گرفتن، در معرض افسردگی و سوء استفاده بودن، به هم خوردن ارتباطات معمول اجتماعی، در معرض تجرد قطعی قرار گرفتن و در صورت اقدام به ازدواج مجدّد آنها، احتمالاً کمتر خواهد بود (اسماعیلی و گواه شهری، 1391). در همین راستا نجفی و همکاران (1393) نیز در مطالعه خود نتیجه گرفتند زنان سرپرست خانواری که ازدواج کردهاند در مؤلّفههای علائم جسمانی، اضطراب، افسردگی، عملکرد اجتماعی، سلامت عمومی، پذیرش خود، روابط مثبت با دیگران، تسلّط بر محیط، زندگی هدفمند، رشد فردی و بهزیستی روانشناختی نسبت به زنان سرپرست خانواری که ازدواج نکردهاند، وضعیت بهتری دارند (نجفی و همکاران، 1393).
با این وجود بیشتر زنان بیهمسر به دلایلی چون وفاداری به شوهر متوفای خود، ترس از آزار کودکانشان در ازدواج مجدّد و یا محدود شدن آزادی آنها نسبت به زمان تأهّل تن به ازدواج مجدّد نمیدهند (قلیپور و رحیمیان، 1390). معمولاً این زنان به دلیل گرفتن حضانت فرزندانشان ازدواج نمیکنند؛ و یا به علت اعتیاد و رفتارهای ناپسند همسر قبلی به مردان خوشبین نیستند. خواستگارانی با اختلاف سنی زیاد دارند و در برخی موارد به عنوان زن دوم از آنان تقاضای ازدواج میشود.
تقریباً مطالعهای در زمینه علل ازدواج نکردن زنان مطلقه انجام نشده است و از طرف دیگر پژوهشهای مربوط به ازدواج مجدد نیز بسیار اندک است. از جهت فرهنگی و اجتماعی، شهر یزد و به طور کلی استان یزد از چندین ویژگی فرهنگی برخوردار است و یزد آمیزهای منحصر بهفرد از ترکیب عناصر مدرن و سنّتی را در خود مجسم کرده است (عباسی شوازی و عسکری ندوشن، 1387). با توجه به مطالعات انجام شده در ایران و دیگر کشورها، چنین استنباط میشود که مبحث ازدواج نکردن زنان مطلقه بیشتر موضوعی فردی و خانوادگی و وابسته به جامعه و فرهنگ است و علیرغم اهمیت، دلایل آن به طور دقیق در ایران مورد مطالعه قرار نگرفته است. بر این اساس، هنوز موضوعات کشف نشدهای در زمینه دلایل ازدواج نکردن زنان مطلقه وجود دارد که با توجّه به شرایط استان یزد و مذهبی بودن آن و فرهنگ خاص شهر یزد و نگرش یزدیها نسبت به اهمیت ازدواج و تشکیل خانواده حتی برای زنان مطلقه، میتوان با رویکرد کیفی به آن پرداخت. لذا درک تجارب زنان مطلقه درخصوص ازدواج و یا عدم ازدواج مجدّد لازم و ضروری به نظر میرسد. به همین دلیل این مطالعه با هدف تبیین زمینهها و دلایل ازدواج نکردن زنان مطلقه بین 20 تا 45 سال در شهر یزد انجام شد.
لیتل (1373) در نظریه گزینش معقولانه معتقد است افراد آگاه و هدفمند در هر شرایطی به دنبال بیشینه کردن سود خود هستند (به نقل از اسماعیلی و گواه شهری، 1391). در زمینه ازدواج، میتوان اذعان داشت که افراد زمانی اقدام به ازدواج خواهند کرد که سودی در آن نهفته باشد یعنی بتوانند از طریق ازدواج پایگاه و منزلت اجتماعی خود را حفظ و یا ترقّی دهند. براساس نظریه بیسامانی اجتماعی، ازدواج زمانی رخ میدهد که جامعه بتواند اهداف مشخص فرهنگی و راههای وصول به آنها را مشخص نماید تا جامعه در حالتی متعادل و منسجم حفظ شود و تداوم یابد. هرگاه وسایل و اهداف در یک گروه اجتماعی و یا ساختار جامعه، هماهنگ باشند، مثلاً هر دو کنش وسایل و اهداف سنّتی را دنبال نمایند و یا هر دو عقلانی ـ حقوقی باشند، آن جامعه دچار مشکل نخواهد بود؛ ولی چنانچه اهداف ارزشی و یا عاطفی باشند، ولی وسیله وصول به آنها عقلانی باشد، دیگر با یک جامعه متعادل و هماهنگ روبرو نخواهیم بود (تنهایی، 1382).
مطابق نظریه نوگرایی، کاهش نفوذ گروههای خویشاوندی، انتخاب آزادانهتر همسر، به
رسمیت شناخته شدن حقوق زنان و خانواده، کاهش ازدواجهای خانوادگی، آزادی جنسی و توجه به حقوق کودکان، از جمله تغییرات عمدهای است که در خانواده اتفاق افتاده است (گیدنز، 1379). از نظر میشل (1378) در نظریۀ تورم رکودی، زمانیکه اوضاع اقتصادی جامعه مناسب باشد میل به ازدواج بیشتر و زمانیکه اوضاع اقتصادی جامعه مناسب نباشد، تأخیر در سن ازدواج بیشتر شده و بهعنوان یک مسئله اجتماعی نمود پیدا میکند (به نقل از اسماعیلی و گواه شهری، 1391؛ مجدالدّین و جمالی، 1386).
در انگارههای جمعیتشناسی مربوط به ادوار گذشته، یاختههای زناشویی به مراتب بیش از زمان حاضر به واسطه مرگ افراد متلاشی میشدند و ازدواج مجدد کاملاً رواج داشت. اگر یکی از زوجین میمرد، همسر بازمانده سریعاً به ازدواج مجدد دست میزد؛ زیرا چنین اقدامی برای حفظ موجودیت خانوار، ضروری بود (سگالن، 1370).
در این زمینه نتایج مطالعه محمّدی و محمدی (1398) با عنوان چالشهای ازدواج مجدد زنان با حضور فرزند، نشان داد ازدواج مجدد پدیدۀ چندبعدی با ابعاد فردی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی با چالشهای گوناگون است. اروجلو و خدابخشی کولایی (1395) نیز در مورد رابطه بین ویژگیهای شخصیتی و تمایل به ازدواج مجدّد، نتیجه گرفتند که زنان سرپرست خانوار با ویژگی شخصیتی برونگرایی و پذیرا بودن تمایل بیشتر به ازدواج مجدد دارند و زنان سرپرست خانوار با ویژگی شخصیتی آزرده خویی تمایل کمتری برای ازدواج مجدد دارند. همچنین یافتههای پژوهش قربان شیرودی و پورصدیقی (1390) نیز نشان داد که میزان سلامت روان قبل از درمان، در دو گروه همسران شاهدی که ازدواج مجدّد کردهاند و همسران شاهدی که ازدواج مجدد نکردهاند، متفاوت نیست.
در مطالعه دیگری توسّط زاهد و خیری خامنه (1390) در خصوص نگرش زنان سرپرست خانوار به ازدواج موقت نیز مشخص شد که سن زن، علت قبولی سرپرستی، نیازهای اقتصادی، نیازهای امنیتی، نیازهای جنسی و فرهنگی، تعداد فرزندان، میزان مستمری دریافتی از کمیته امداد، امکانات رفاهی و تحصیلات زن با نگرش زن به ازدواج موقّت ارتباط دارد. نتایج پژوهش صباغچی، عسکری ندوشن و ترابی (1396) نشان داد تفاوتهای نگرشی زنان شهر یزد به ابعاد مختلف ازدواج و تشکیل خانواده، برحسب متغیّرهای زمینهای نظیر سن و وضعیت تأهل مستقل از تأثیر عوامل و متغیّرهای فرهنگی و ارزشی چندان چشمگیر نیست. در مقابل، متغیّرهایی نظیر فردگرایی، خودتحققبخشی و سرمایه فرهنگی اهمّیت نسبی بیشتری در تبیین این تفاوتهای نگرشی ایفا میکند. ازدواج و تشکیل خانواده در زندگی اکثریت قریب به اتفاق مردم در جامعه ایران و به ویژه شهر یزد، یک هدف محوری و یک رویداد مهم زندگی به شمار میرود که در مورد آن برنامهریزی، سرمایهگذاری و تمهیدات سنگینی از طرف فرد و خانواده صورت میپذیرد.
در مطالعات خارجی، شارپ و گانونگ (2007) با رویکرد پدیدارشناسی نتیجه گرفتند که یکی از دلایل مهم ازدواج نکردن زنان 28 تا 34 سال این است که آنان در یک وضعیت بیاعتمادی نسبت به خود و دیگران قرار گرفتهاند. یافتههای زال اولسن و همکاران (2019) نیز حاکی از آن است که زوجهایی که ازدواج مجدد میکنند، در مقایسه با زوجهایی که برای اولین بار متأهل میشوند، به طور قابل توجهی مستعد طلاق هستند. واتکینز و والدرون (2017) هم در مطالعه خود نتیجه گرفتند که ازدواج مجدد برای والدینی که طلاق گرفتهاند در مقایسه با کسانی که بیوه بودهاند، به خصوص برای پدران، سریعتر رخ داده است. آنها همچنین تلاش کردند که زمان ازدواج افراد مطلقه را پیشبینی کنند. وان اسشالویک (2005) نیز با استفاده از رویکرد کیفی و مصاحبه با زنان مطلقه به این نتیجه رسید که زنان مطلقه با دامنهای از گفتمانها روبرو میشوند که باعث تجربه تضادها و از دست رفتن موقعیت اجتماعی خود از جمله ازدواج است.
از آنجایی که پژوهش حاضر در راستای تبیین، درک و شناخت زمینهها و علل عدم ازدواج مجدد زنان مطلقه بود، از رویکرد کیفی با روش تحلیل محتوای عرفی استفاده شد. در این پژوهش روند گردآوری و تحلیل دادهها به صورت همزمان انجام میگرفت. پژوهشگر درحین گردآوری دادهها به تحلیل آنها نیز میپرداخت و در صورت لزوم یک مسیر رفتو برگشتی بین دادهها و تحلیل آنها برقرار میکرد. مشارکتکنندگان شامل زنان مطلقه با میانگین سنی 32 سال مراجعه کننده به کمیته امداد امام خمینی(ره) شهر یزد بودند که تمایلی به ازدواج مجدد نداشتند. با توجه به مفروضات اساسی و زیربنایی رویکرد کیفی، نمونهگیری به صورت هدفمند انجام شد و تا زمانی ادامه پیدا کرد که اشباع اطلاعاتی و دادهای حاصل شد؛ به این معنی که در جریان مصاحبه اطلاعات جدیدتری از دادهها استخراج نمیشد. در مطالعه حاضر براساس روش نمونهگیری هدفمند و نیز معیار اشباع نظری، 25 زن مطلقه مورد مصاحبه عمیق (27جلسه) قرار گرفتند. قبل از مصاحبه، با زنانی که معیارهای ورود به مطالعه مانند داشتن شرایط سنی، جسمی و روحی ازدواج، عدم میل به ازدواج مجدد و همچنین، تمایل به شرکت در مصاحبه را داشتند، در زمینه موضوع مصاحبه، زمان و مکان آن هماهنگی لازم انجام شد. محرمانه ماندن مصاحبهها و اطلاعات خصوصی و نیز آزادی مشارکتکنندگان جهت عدم همکاری یا خروج از مطالعه در کل مراحل مطالعه مورد تأکید محقّق بود. به شرکتکنندگان این امکان داده شد در صورت تمایل از نتایج این پژوهش مطلع شوند. روش جمعآوری دادهها چهره به چهره و از طریق مصاحبه نیمهساختار یافته در محل واحد مشاوره کمیته امداد امام خمینی شهر یزد بود.
تحلیل دادهها بعد از هر مصاحبه انجام میشد و منجر به تولید مفاهیم و ایجاد سؤالات جدید و در نتیجه، کسب اطلاعات بیشتر برای مصاحبههای بعدی گردید. اشباع نظری در فرآیند جمعآوری اطلاعات از حدود بیست تا بیست و یکمین مصاحبه حاصل شد. امّا جهت اطمینان و اعتماد بیشتر تا نفر بیست و پنجم ادامه پیدا کرد تا درک عمیقتری از تجارب حاصل گردد. در تحقیق حاضر، با استفاده از کدگذاری باز (خرد کردن، مقایسه کردن و مقولهبندی مفاهیم) و کدگذاری محوری (ترکیب مفاهیم و مقولهها)، دادهها مورد تحلیل قرارگرفت. بدینصورت که ابتدا مصاحبهها به صورت متن نوشته شد. کدگذاری باز اوّلیه انجام شد. سپس در کدگذاری محوری کدهای (مفاهیم) استخراج شده؛ تحت مقولهها یا عناوین فراگیر به دست آمد.
همان طور که گفته شد، در این پژوهش 25 زن مطلقه با میانگین سنی32 سال شرکت نمودند که یک سوم آنها زیر 35 سال سن داشتند. تحصیلات این زنان بین مقطع ابتدایی تا کارشناسی متغیّر بود. اکثریت زنان علت طلاقشان را اعتیاد شوهر و بقیه علّت طلاقشان را مواردی مثل بیعلاقگی به همسر، خشونت همسر و ازدواج دوم و تفاوت سنی زیاد بیان کردند. بیشتر زنان دارای یک فرزند و بقیه دارای 2 و 3 فرزند بودند.
جدول 1: مشخصات شرکت کنندگان در مطالعه
متغیّرها |
وضعیت |
گروه سنی |
20 تا 45 سال |
مدت زمان زندگی مشترک |
1 تا 20 سال |
مدت مطلقه بودن |
1 تا 12 سال |
دادههای حاصل از مصاحبهها، با روش کدگذاری نظری تجزیه و تحلیل شد. در مرحلۀ کدگذاری باز 33 مفهوم و در مرحلۀ کدگذاری محوری 18 مقوله فرعی و سه مقولۀ اصلی با عناوین مسائل مربوط به فرزندان، ترسها و احساسات منفی زنان مطلقه و شرایط خواستگاران به عنوان دلایل ازدواج نکردن زنان مطلقه به دست آمد.
جدول 2: مقولههای اصلی و فرعی مربوط به دلایل ازدواج نکردن زنان مطلقه
مقولههای اصلی |
مقولههای فرعی |
مسائل مربوط به فرزندان |
ترس از آسیب فرزند، اولویت دادن به فرزندان، ترس ازعدم پذیرش فرزند توسط خواستگار، فرزندان خواستگار |
ترسها و احساسات منفی زنان |
بی اعتمادی و بدبینی به مردها، ترس از شکست مجدد، ترس ازحرف و قضاوت مردم، ترس از عدم سازگاری با خواستگار، وابستگی به گذشته، ترس از محدود شدن آرامش، ناامیدی و یأس، ناتوانی جنسی، دخالت همسر قبلی، نداشتن وضعیت مالی مناسب |
شرایط خواستگاران |
عدم تناسب سنی، متأهل بودن خواستگار، ازدواج اول، پیشنهاد ازدواج موقت |
1ـ مسائل مربوط به فرزندان
با توجه به تجارب بیان شده توسط مشارکت کنندگان یکی از دلایل عدم ازدواج مجدد از نظر ایشان مسائل مربوط به فرزندان است؛ که شامل چهار مقوله ترس از آسیب به فرزند، اولویت دادن به فرزندان، ترس از عدم پذیرش فرزند توسط خواستگار و فرزندان خواستگار بود.
1-1. ترس از آسیب دیدن فرزند
مصاحبههای انجام شده نشان میدهد یکی از عواملی که زنان مطلقه دارای فرزند تمایلی به ازدواج مجدّد ندارند، ترس از آسیب دیدن فرزندشان در آینده توسط خواستگار است. به ویژه اگر فرزند آنها خردسال و یا دختر باشد. این زنان معتقد بودند فردی که به عنوان همسر وارد زندگی آنها میشود، نگاه پدرانه نسبت به فرزندان آنها ندارد و ممکن است از لحاظ جنسی به فرزندانشان آسیب بزند. مشارکت کننده 38 ساله و کارمند، از ازدواج سابقش دارای یک فرزند دختر است و یکی از عوامل عدم ازدواجش را چنین بیان میکند:
«دخترم دوازده سالشه و منم کارمندم کمی دیرتر از اون میرسم خونه اگه ازدواج کنم و یه مرد غریبه بیاد خونم قطعا بابای اون که نیست ممکنه نگاهش متفاوت باشه و بهش نظر داشته باشه و بلایی سر بچم بیاره و من از این موضوع میترسم».
1-2. اولویت دادن به فرزندان
برخی از زنان مطلقه که دارای فرزند بزرگسال هستند، تصمیمی به ازدواج مجدد نمیگیرند و دلیل این امر را بزرگ بودن فرزندان و در شرف ازدواج بودن آنان میدانند. از دیدگاه خودشان ازدواج مجدد آنان با وجود فرزندان بزرگسال خوشایند نیست. مشارکت کننده 34 ساله دارای دو دختر 18و16 ساله از ازدواج اول چنین میگوید:
«دخترم بزرگ است و حالا دیگه باید به فکر داماد باشم چطوری میتونم جلوی دامادم دست شوهرم بگیرم بیام تو خونه، دومادم چی میگه».
از طرف دیگر زنان مطلقهای که دارای فرزندان خردسالی از زندگی سابق خود هستند به
دلیل اینکه قصد دارند در درجه اول فرزندانشان را بزرگ کنند و به سروسامان برسانند، از ازدواج مجدد سرباز میزنند. مشارکت کننده 22 ساله که دارای یک دختر دو ساله است در صحبتهایش چنین میگوید:
«بچم کوچیکه میخوام تمام انرژی و وقتمو بزارم برا بچهام که خوب بزرگ بشه اگه ازدواج کنم بچم بی پدره، بی مادر هم میشه بچم زیر دست ناپدری بزرگ میشه و این خیلی سختمه».
1-3. ترس از عدم پذیرش فرزند توسط خواستگار
تقریباً تمام زنان مطلّقه دارای فرزند، علت عدم ازدواج مجدّد خویش را ترس از پذیرفته نشدن فرزند توسط خواستگار عنوان میکردند. به نظر آنها هیچ کس حاضر نیست فرزند کس دیگری را پذیرفته و بزرگ کند. مصاحبه شونده 31 ساله دارای یک فرزند از ازدواج اول چنین عنوان میکند:
«هیچ کس حاضر نمیشه بچه دیگری رو بزرگ کنه اکثر خواستگارانم با پذیرفتن بچم مشکل دارند از خیلیها میشنوم ابتدا بچه رو قبول کردن ولی بعدش از سر مخالفت دراومدن».
1-4. فرزندان خواستگار
از دیگر دلایل عدم ازدواج مجدد زنان مطلقه آن است که خواستگاران آنها دارای فرزند بوده و جنسیت فرزندشان نیز با جنسیت فرزندان زنان مطلقه یکسان نبوده است. برخی دیگر از زنان مطلقه که فرزندی ندارند نیز حاضر نیستند فرزندان خواستگارنشان را بپذیرند. یکی از مشارکتکنندگان 38 ساله که فرزندی ندارد این موضوع را چنین عنوان میکند:
«بعضی از خواستگارم بچه دارند وقتی برای خواستگاری من میان میخوان بچههاش با ما زندگی کنن و این برای من خیلی سخته من حوصله بچه ندارم».
2- ترسها و احساسات منفی زنان
زنان مطلقه به دلیل تجربه تلخ زندگی گذشته احساس ناخوشایندی نسبت به مردها داشته و به آنها بیاعتماد شدهاند. ضمن اینکه درگیر ترس از تکرار گذشته و شکست شدهاند. ده مقوله بیاعتمادی و بدبینی به مردها، ترس از شکست مجدد، ترس از حرف و قضاوت مردم، ترس از عدم سازگاری باخواستگار، وابستگی به گذشته، ترس از محدود شدن آرامش، ناامیدی و یأس، ناتوانی جنسی، دخالت همسر قبلی و نداشتن وضعیت مالی مناسب، در قالب مقوله ترسها و احساسات منفی زنان به مصاحبههای انجام شده با زنان مطلقه، در پژوهش حاضر شکل گرفت.
2-1. بی اعتمادی و بدبینی به مردها
زنان مطلقه به دلیل تجربه تلخی که از زندگی گذشته داشتند، نسبت به مردها بیاعتماد و بدبین شدهاند و این مسئله را به تمام مردان تعمیم میدادند. به عبارتی یکی از عوامل عدم ازدواجشان را عدم اعتماد به مردان میدانستند. مشارکتکننده 27 سالهای در این زمینه میگوید:
«همه مردها دنبال هوسشون هستن و فقط تن زنها رو میخوان شوهر من به خاطر اینکه منو بگیره شش ماه گریه میکرد بعدش بی هیچ حرفی منو رها کرد و رفت با این چیزایی
که من دیدم چه طوری اعتماد کنم از ذات مرد بدم میاد».
2-2. ترس از شکست مجدد
مفاهیم این مقوله شامل ترس از شکست و ترس از تکرار زندگی گذشته است. بسیاری از زنان مطلقه هنوز از زندگی گذشتهشان ترمیم نیافتهاند و بهدلیل اعتیاد و رفتارهای ناپسند همسر قبلی به هیچ مردی خوشبین نیستند. با ترس از گذشته زندگی میکنند و وحشت این را دارند که اگر ازدواج کنند ممکن است زندگی گذشتهشان تکرار شود. شرکت کننده در مصاحبه زنی 31 ساله است که با پدر و مادرش زندگی میکند. یکی از عوامل ازدواجش که ترس از تکرار گذشته است را چنین بیان میکند:
«وقتی برام خواستگار میاد مدام ترس این را دارم نکنه این مثل اولی باشه اعتیاد داشته باشه نتونیم با هم بسازیم دوباره طلاق بگیرم همش ترس تکرار گذشتهام رو دارم».
2-3. ترس از حرف و قضاوت مردم
این مقوله شامل ترس از قضاوت مردم از ازدواج مجدّد است. توجّه به این مسئله حائز اهمّیت است که در فرهنگ و عرف جامعه کشور ما، ازدواج مجدد برای زنان امر پسندیدهای نیست و به خصوص اگر احتمال طلاق در ازدواج دوم نیز وجود داشته باشد. زن مطلقه 30 ساله که در مدت کوتاهی که با همسرش زندگی کرده است این ترس را اینگونه عنوان میکند:
«میترسم ازدواج کنم و بعدش شکست بخورم و مردم پشت سرم حرف بزنن بگن چند بار ازدواج کرد و همش طلاق گرفت یه مورد در فامیلمون داریم چندین بار ازدواج کرده این قدر حرف پشت سرش است که نگو».
2-4. ترس از عدم سازگاری با خواستگار
برخی از زنان مطلقه دلیل عدم ازدواج خود را ترس از عدم سازگاری با خواستگار بیان میکنند. آنان میترسند که نکند در ازدواج دوم نتوانند با شوهر خود کنار آمده و زندگی همراه با تفاهم داشته باشند. بههمین دلیل ترجیح میدهند که ازدواج نکنند.
«میترسم نتونم باهاش کنار بیام یه مدت که گذشت حرف همدیگر را نفهمیم دوستش نداشته باشم و نتونیم با هم بسازیم ازش سرد بشم و برام قابل تحمل نباشه» (مشارکتکننده 30 ساله).
2-5. وابستگی به گذشته
برخی از زنان مطلقه با وجود اینکه به هر دلیلی از همسرشان جدا شدهاند، ولی باز هم آنها را دوست دارند و دلیل عدم ازدواجشان را علاقه به همسر قبلیشان میدانند. مشارکت کننده 27 ساله که دلیل طلاقش را دخالت مادر شوهرش میداند در مورد علاقه به همسرش چنین میگوید:
«وقتی خواستگاری میاد پای صحبتشم میشینم، ولی دلم به ازدواج نیست من هنوز همسر قبلیام رو دوست دارم نمیتونم ازدواج کنم».
2-6. ترس از محدود شدن آرامش و آزادی
برخی از زنان مطلقه از زندگی پر آسیبی جدا شدهاند و بعد از جدایی احساس آرامش میکنند. در نتیجه به دلیل ترس از دست دادن این آرامش تصمیم به ازدواج نمیگیرند. زن مطلقه 44 ساله که تجربه دو زندگی ناموفق را دارد ترسش را این چنین بیان میکند:
«بعد از طلاقم تازه فهمیدم زندگی یعنی چه آرامش پیدا کردم وقتی با شوهرم زندگی میکردم همش اضطراب داشتم نگران بودم».
2-7. نا امیدی و یأس
زنان مطلقه به دلیل تجربه تلخ زندگی گذشته و بازسازی نکردن خودشان، نسبت به زندگی مأیوس بوده و با نا امیدی زندگیشان را دنبال میکنند. شرکت کنندهای که 32 ساله است و سه سالی است که از همسرش جدا شده، در پاسخ به علت عدم ازدواج چنین میگوید:
«اون وقتا که جوونتر بودم تحصیل کرده بودم و این همه خواستگار داشتم زندگیم این شد حالا فکر میکنی با این خواستگارا قراره چی پیش بیاد».
2-8. ناتوانی جنسی ناشی از زندگی گذشته
برخی زنان مطلقه که در زندگی گذشتهشان با همسران معتاد زندگی میکرده یا تجربه خوبی از روابط جنسیشان نداشتهاند، تمایلی به ازدواج مجدّد نشان نمیدهند. مشارکتکننده 32 ساله که تجربه 13 سال زندگی مشترک با همسر معتاد دارد در اینباره میگوید:
«همسرم معتاد بود و مدام از من تقاضای ارتباط جنسی داشت آن هم به بدترین شکل ممکن به خاطر همین من خیلی سرد شدم وقتی یک مرد بهم نزدیک میشه وحشت میکنم».
2-9. دخالت همسر قبلی
برخی زنان مطلقه با اینکه از همسرانشان جدا شدهاند، ولی به واسطه فرزندانشان، با
همسر قبلی خود در ارتباطند. در نتیجه برخی از این شوهران سابق مانع ازدواج زنان مطلقه میشوند.
«هر جا که میشنوه من دارم ازدواج میکنم میره بد منو میگه نمیزاره سر بگیره، انقدر رفته پشت سر من حرفهای بد زده که همه فکر میکنن من هرزهام» (مشارکت کننده 27ساله دارای یک فرزند).
2-10. وضعیت مالی نامناسب
برخی زنان مطلقه دلیل عدم ازدواجشان را وضعیت مالی نامناسب میدانند و اعتقاد دارند اگر وضع مالی مناسبتری داشتند ازدواج میکردند.
«خواستگارم ازم جهیزیه نو میخواد میگه تو خونه جدید که نمیشه با اثاث کهنه رفت منم که شرایط مالی مناسب ندارم نمیتونم جهاز تهیه کنم و ازدواج بی ازدواج»(مشارکت کننده 25 ساله).
3- شرایط خواستگاران
زنان مطلقه مشارکت کننده در مصاحبه یکی دیگر از دلایل عدم ازدواج مجدد را مسائل مربوط به شرایط خواستگاران که شامل عدم تناسب سنی، متاهل بودن خواستگار، ازدواج اول و پیشنهاد ازدواج موقت بود، عنوان کردند.
3-1. عدم تناسب سنی
در جامعه نگاه خوبی به زنان مطلقه وجود ندارد به همین دلیل خواستگاران دارای شرایط مناسب سنی ازدواج به این افراد مراجعه نمیکنند. در این موارد بیشتر خواستگاران سن بالاتری نسبت به زنان مطلقه دارند.
«اکثر خواستگارایی که برام میان خیلی تفاوت سنی با من دارند 20 سال. گاهی هم بیشتر چندی پیش خواستگاری داشتم که 65 سالش بود همسن بابام بود» (مشارکت کننده 34 ساله و بدون فرزند).
3-2. متأهّل بودن خواستگار
زنان مطلقه یکی از دلایل عدم ازداواجشان را متأهل بودن خواستگارنشان بیان میکنند. به این ترتیب که برخی مردانی که همسر دارند به دلایلی مثل بیماری همسر، بیتوجهی همسرشان و یا تفاهم نداشتن، تمایل دارند همسر دومی داشته باشند. همچنین مردان دیگری که در شرف جدایی از همسرشان هستند قبل از اینکه حکم طلاق صادر شود، به خواستگاری میروند و زنان مطلقه از اینکه به عنوان زن دوم انتخاب شوند اکراه دارند.
«برخی از کسانی که برای خواستگاریم میآیند هنوز به طور کامل از همسرشان جدا نشدهاند و به قول خودشان در شرف طلاق هستند و هیچ تضمینی نیست که حتماً از همسرشان جدا شوند اگر با هم ازدواج کردیم و از همسرش جدا نشد آن وقت من چه کنم میشم زن دوم من نمیتونم این جوری زندگی کنم» (مشارکت کننده 44 ساله).
3-3. ازدواج اول
تعدادی دیگر از کسانی که به خواستگاری زنان مطلقه میروند ازدواج اولشان است؛ امّا برخی زنان مطلقه این موضوع را نمیپذیرند. چرا که اعتقاد دارند یک فرد مجرد، نمیتواند درگیریها و مشکلات یک زن مطلقه را درک نماید. مشارکتکننده 33 ساله این موضوع را این چنین بیان میکند:
«برخی از کسانی که برای خواستگاری من میان مجردن و ازدواج اولشان است اینها درک درستی از زندگی زن مطلقه ندارند، مشکلات من را نمیفهمن نگرانی من برای فرزندم را نمیفهمن».
3-4. پیشنهاد ازدواج موقت
تمام زنان مطلقهای که با آنها مصاحبه شد یکی از علل عدم ازدواج خویش را پیشنهاد ازدواج موقت بیان نمودند به این صورت که خواستگاران از ایشان درخواست ازدواج موقت برای مدت کوتاه دارند.
«خواستگار زیاد دارم ولی اکثرشون از من درخواست ازدواج موقت دارن اونهم برای مدت کوتاه در این صورت احساس میکنم مثل آدمهای بی بندوبار شدم هر روز با یکی این برام قابل تحمل نیست» (مشارکت کننده 33 ساله).